ارجگذاران واقعی انقلاب و چپ قافیه باخته-یاشار سهندی
روزی که منصور حکمت “تاریخ شکست نخوردگان” را نوشت با موجی روبرو بود که او آنرا “روند ندامت” توصیف کرد. ندامتی که تحت عنوان “بازبینی” و “بازنگری”، ” انقلابیون وچپگرایان اپوزیسیون ” با تبری جستن خود از انقلاب ۵۷ به کتمان هر گونه انقلاب برخاسته بودند. در این روند بقول منصور حکمت “کمتر انقلاب ناکام و جنبش شکست خورده اى چنین تلخ توسط مشتاقان دیروزش بدرقه شده است.” اما انقلابیون و چپگرایان اپوزیسیون” امروز، انقلابی که با شعار زن زندگی آزادی شکل گرفته را مورد استهزاء قرار میدهند با این استدلال که به زعم ایشان جمهوری اسلامی به هر ضرب زوری هست سر پاست، در عین حال مورد توجه دول غربی.
آخرین نمونه این چپگرایان، “ناصر پایدار” است. ایشان در یک مقاله بلند بالا، ما را خسته و خودش هلاک ساخته تا ثابت کند انقلاب جاری، انقلاب مورد نظر “اردوگاه دموکراسی از کاخ سفید تا باکینگهام، از الیزه تا بوندستاگ، از کنیسه تا دربار تبعیدی دموکراسی پناه رضاخانی همراه با عشاق سینه چاک بومی چپ یا راست این اردوگاه” است و تاکید میکند که این انقلاب هیچ ربطی به طبقه کارگر ندارد. از همین رو خوشحال است که امواج این انقلاب که به شکل جنگ خیابانی بوده، فروکش کرده است.
ایشان بعد از کلی قلم فرسایی در باب رقابت بین چین و امریکا و اروپا و در نتیجه موقعیت جمهوری اسلامی در این اوضاع، بقول خودش تازه بعد از مقدمه چندین صفحه ای وارد متن چند سطری میشود ( البته خودش معتقد است یادداشت کوتاهی نوشته!) تا ثابت کند “جنبش و طبقه ما … در پس یک بن بست کوه آسای فاجعه زای تاریخی می چرخیم، می فرسائیم (این جمع بستن خودش هم جالب توجه است!)… نوع مبارزات ما ( بخصوص ایشان روی “رژیم ستیزهایی” از نوع زن زندگی آزادی تاکید دارد) تا امروز به رغم شکل های مختلفش، بیرق های متفاوتش، سنگرگیری های متمایزش، قهرآمیز یا مسالمت جویانه بودنش، رعد و برق سرنگونی طلبانه یا خشونت پرهیز بودنش، … از همان آغاز چرخش در کژراهه، فرسودن در گمراهه و تاختن برای تحمل شکست ها بوده است. شکست هائی که زنجیروار اتفاق افتاده است و آوارهای کوه آسای آن عملا میلیاردها توده همزنجیر ما را زیر فشار خود خفته ساخته است.” و در یک همچین اوضاع سخت ناامید کننده ایشان رهنمود میدهند:” باید… میدان کارزار را عوض کرد، خیمه و خرگاه جنگ را به سنگر واقعی پیکار ضد سرمایه داری منتقل نمود.” اما چگونه؟ باور کنید خودش هم نمیداند! میگویید نه به نوشته ایشان تحت عنوان ” اردوگاه دموکراسی از تقدس “زن، زندگی، آزادی” تا اخوت با رژیم اسلامی” مراجعه کنید.
ایشان جز اشارات کلی به “ساختار قدرت شورایی”، “تصمیم بگیریم چه تولید کنیم و چه نکنیم”، “چگونگی اختصاص حاصل کار”؛ نهایتا به این میرسد: “… باید اعتصابات متشتت درون مراکز کار را با مبارزه سراسری یک طبقه علیه طبقه دیگر، پیکار طبقه کارگر علیه نظام بردگی مزدی جایگزین نمود،…” و همه اینها یعنی از انقلاب جاری باید کناره گرفت، چون مال اردوگاه دیگر است و آن اردوگاه دیگر، در جنگ و کشمکش بر سر سلطه بر جهان است. جمهوری اسلامی هم حاضر شده برای رفع خطرهزینه بپردازد و برود پای معامله با این قدرتها.
ایشان و امثالهم هر کدام به نحوی تا روزی شعار حکومت کارگری را نشنوند راضی نمی شوند که اعتراضات رنگ چپ دارد. وبی شک روزی هم این شعار در کف خیابان شنیده خواهد شد؛ اما همان روز ایشان هزار اما و اگر سر راه آن میگذارند تا منکر واقعیت شوند. مثلا دنبال این میگردند ببینند کسانی که این شعار را سر میدهند “خاستگاه طبقاتی” شان کجاست!
بازنشستگان در کف خیابان شعار میدهند: “مرگ بر بردگی”، این به زعم ایشان سرمایه ستیز نیست؛ این بماند از نظر ایشان نفس این مبارزات جای سوال است. چرا؟ چون ایشان برای کتمان هر گونه مبارزه و اعتراض و انقلاب میخواهد به خواننده القاء کند “ما علیه بنیاد هستی سرمایه داری مبارزه نمی کنیم، بیرق پیکار ضد سرمایه داری به دست نداریم، اگر هم بر دوش می کشیم دروغین و فریبناک است. ( با این نگاه چه احتیاج به تبلیغات بورژوازی علیه کمونیسم است!) … هر نفس کشیدنمان اعلام سوگند مؤکد به همیشه کارگر ماندن، همیشه برده مزدی ماندن، در مدار ماندگاری سرمایه داری چرخیدن است.” (واویلا!) حقیقتا ایشان تنها مدعیان کمونیست در جهان هستند که چنین سرسختانه منکر مبارزات کارگران علیه سرمایه داری هستند. معلوم نیست شعارهایی که سالیان درازی است که طبقه کارگر در ایران، بواسطه مبارزه بی وقفه اش در جامعه جا انداخته است، مانند: “معیشت و منزلت حق مسلم ماست”، “مرگ بر ستمگر درود بر کارگر”، “حقوق های نجومی فلاکت عمومی” و یا ” کارگر بیدار است از استثمار بیزار است” اگر “بیرق پیکار ضد سرمایه داری” نیست، پس چیست؟
در نگاه چپ بیربط و غیر سیاسی همه کوشش و تلاش مردم در کف خیابان هیچ ارزشی ندارد، چون “ارجگذار” آن “سکانداران سفینه قدرت اردوگاه بین المللی دموکراسی” هستند. ایشان به بیراهه میزنند تا باور نکنند که این قدرت انقلاب زن زندگی آزادی و دقیقا همین شعار بوده که موجبات توجه و حمایت جهانی از مردمی که خواهان رهایی از تسلط سرمایه داری بر تمام شئونات زندگی شان هستند، گردیده و و مورد استقبال واقع شده است. و نیز سکانداران در اروپا و امریکا در مقاطع بسیاری مجبور به تمکین به آن شده اند. در دوره ای که در هر سوراخ و سمبه ای روی این کره خاکی، نظام کارمزدی حرف اول و آخر را میزند، هر مبارزه ای برای رفع و دفع عوارض این نظام مسلط، علیه سلطه سرمایه معنی میدهد. الزاما نباید سرود انترناسیونال خوانده شود ( که این هم در خیابانهای پاریس شنیده شد) که مبارزه سرمایه ستیز معنی دهد. چپی که قافیه را باخته نمی تواند رابطه واقعی با دنیای واقعی برقرار کند، به همان نسبتی که کشمکش های بورژوازی در جهان را بزرگ میکند، چاره ای ندارد که مبارزات جاری در هر گوشه جهان و ایران و بخصوص انقلاب زن زندگی آزادی را خوار و خفیف نشان دهد تا بتواند وجود خود را تحمل کند.
“ارجگذار” انقلاب زن زندگی آزادی نه سکانداران سفینه قدرت بلکه خود مردمی هستند که در بطن مبارزه بی امان خود با یکی از هارترین نمونه های حاکمیت سرمایه در جهان روبرو هستند. واقعیت این است “سکانداران سفینه قدرت اردوگاه بین المللی دموکراسی ” بسیار بهتر از چپهای مدعی ضد سرمایه بودن، میدانند که در این انقلاب چه خطر عظیمی بورژوازی را، نه تنها در ایران بلکه در دنیا تهدید میکند. به تجربه دیدند که اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی ناتوان تر از آن است که بتواند جلو این روند را بگیرد. برای همین از کوچکترین فرصت بهره می جویند تا هر جور شده جمهوری اسلامی سرمایه را سر پا نگهدارند. آنها بهتر از چپ غیرسیاسی، اوضاع و احوال جامعه ایران را می شناسند که فراتر از نوک دماغ خود را نمی توانند ببینند، آن سکانداران میدانند چپ متحزبی در ایران وجود دارد که با اتکا به چپ اجتماعی، بار دیگر کمونیسم و بلشویسم، لنین و مارکس و “خطر سوسیالیسم” را برای ایشان بسیار جدی کرده است.