از کشتار تابستان ۶۷ تا امروز-یاشار سهندی
از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، سی و پنج سال گذشت. کشتاری برای اطمینان یافتن از دوام و قوت قلب گرفتن جمهوری اسلامی که می تواند به حیات نکبت بار خود ادامه دهد. کشتاری که آرزوهای زیادی را کشت، اما در عین حال نتوانست آرزوی سرکوب یک جامعه را برای بورژوازی محقق سازد. در آن تابستان شوم نیز حکومت از ترس عکس العمل جامعه، کشتار زندانیان را در خفا صورت داد به طوری که حتی خود زندانیان به مدت طولانی متوجه نشدند چه تصمیم جنایتکارانه در مورد آنها گرفته شده و در حال اجرا است. بعد از آن کشتار و برملا شدن موضوع و بالا گرفتن اعتراضات خانواده های زندانیان سیاسی، حکومت مجبورشد در آن مقطع دست از ادامه اعدامها بکشد.
“خاوران” گورستانی در جنوب شرقی تهران در کنار یکی از جاده های پر رفت و آمد ایران، روزگاری مکانی پرت بیرون از شهر بود. اکنون در دل شهر در میان هیاهوی دهها کارگاه صنعتی، پیکر هزاران زندانی سیاسی به قتل رسیده را در خود جا داده است. این مکان به همت خانواده های زندانیان قتل و عام شده، بخصوص مادران جان باختگان به جایی برای اعتراض به کشتار و اعدام تبدیل شد، و جنبش دادخواهی در ایران قد علم کرد. جنبشی که علیرغم سرکوب بی نهایت خشن جمهوری اسلامی سال به سال قوی تر شد. و”خاوران” نام جنبشی شد علیه فراموشی.
جانیان اسلامی زندانیان سیاسی بی خبر از همه جا را به دار کشیدند به این امید که شاید ریشه اعتراض را در ایران بخشکانند. اما اعتراض علیه سیه روزی و تبهکاری رژیم اسلامی سرمایه هیچگاه متوقف نشد؛ و در مقاطعی، فوران این اعتراضات چشم جهانیان را خیره ساخت. شورش کوی طلاب مشهد در سال ۷۱، شورش محله اسلامشهر تهران در سال ۷۴، قیام دانشجویی درتابستان ۷۸طلایه های اعتراضات گسترده مردمی بود. بعد از آن خیزش مردمی در تابستان ۸۸ را داشتیم که با اعتراضات به انتخابات سربلند کرد و اصل نظام را هدف گرفت و به انقلابی نیمه تمام منجر شد. سپس قیام دی ماه ۹۶ در سراسر ایران به بهانه گرانی سریعا به اعتراضات علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد. بعد از آن اعتراضات در تابستان ۹۷بوقوع پیوست و این اعتراضات از اصفهان شعله ور شد و به سرعت دامنه اش به کرج و تهران و رشت و نیشابور و کرمانشاه و قرچک و همدان و شیراز کشیده شد. بعد از آن در آبان ۹۸، قیامی سراسری و این بار به بهانه گران شدن بنزین شکل گرفت . خیزشی که آتش به جان کل حاکمیت جمهوری اسلامی انداخت. قابل توجه اینکه در کنار و همراه همه اینها، اعتراضات و اعتصابات بی وقفه کارگران در سراسر ایران که بزرگترین و مهمترینشان اعتصابات طولانی مدت نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز، هپکوی اراک، اعتراضات قدرتمند معلمان، مبارزات کارگران معادن و شهرداریها، اعتراضات پرستاران و کارگران پیمانی نفت را شاهد بودیم و این لیست بلند بالاست. و نهایتا با قتل مهسا (ژینا) امینی درشهریورسال ۱۴۰۱؛ شعله انقلاب بار دیگر در ایران بالا گرفت. در تمام این وقایع جمهوری اسلامی از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد که شاید بتواند اعتراض علیه شرایط بردگی را خاموش سازد. اما به واقع آنچه رخ داد این بود که سال به سال این جمهوری اسلامی بود که ضعیف تر شد.
در بطن انقلاب جاری و بر زمینه بستر مبارزات بی وقفه چهار دهه گذشته، سی و پنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷گویایی این است که آن کشتار شاید در ابتدا تخم وحشت را کاشت اما به سرعت همان کشتار و مبارزه برای زنده نگهداشتن یاد آن عزیزان موجب شکل گرفتن جنبش دادخواهی شد. و این خود به یک محرک مهم برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی سرمایه تبدیل شد. جنبش دادخواهی خاوران (هر چند مادران جان باختگان تابستان ۶۷عمرشان کفاف نداد که چنین روزی را ببینند،) به جنبش دادخواهی انقلاب زن زندگی آزادی متصل شد و این توان این جنبش را بسیار قوی تر ساخته است. جنبش دادخواهی در ایران، تنها یک جنبش برای اجرای عدالت نیست، مانند آنچه در آرژانتین گذشت. بلکه این جنبش بر متن یک جنبش عظیم چپ اجتماعی دوام و قوام یافته است و از همین رو بسیار قوی تر و عمیق تر است. به محاکمه کشاندن آمران و عاملان کشتارهای چهار دهه گذشته با توجه به تحولات عمیق جامعه عملا به محاکمه آن نظامی منجر میشود که از ضروریاتش کشتار وسرکوب است که حتی اپوزسیون راست بر خلاف سال۵۷، نمی تواند “خدعه” کند. این اپوزیسیون خود را مجبور می بیند تو چشم جامعه نگاه کند، تاریخ را در سطح وسیعی تحریف کند و نهایتا وعده زندان و اعدام و جلوگیری از انتشار هر عقیده و تشکیلاتی را بدهد که رنگ ضد سرمایه داری دارد.
این چنین است که یاد بود کشتار سال ۶۷، در بطن مبارزات جاری معنایی بسیار متفاوت از سالهای پیش دارد. از سویی نیروهایی هستند که در اشکالی وعده تکرار آنرا میدهند. اپوزیسیون راست با لجن پراکنی علیه “نسل پنجاه هفتی”، که توسط جمهوری اسلامی قتل و عام شدند، آن کشتارها را تایید میکند و این نتیجه یک تحلیل سیاسی نیست بلکه به صراحت گفته اند و نوشته اند: “چرا ساواک کار جمهوری اسلامی را نکرد تا شاید جلو انقلاب ۵۷گرفته شود!” به صراحت به زبان می آورند که این کشتارها نتوانسته است جامعه را خاموش سازد و خود را مجددا کاندید کرده اند که به رهبری پرویز ثابتی، تمام دم و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی را به خدمت بگیرند و کار را این بار تمام کنند! اما یک نکته است که سخت از آن غافلند. جمهوری اسلامی با تمام توانش در سرکوب، بی آنکه خواسته باشد با وجود کشتارهای چهار دهه گذشته و سرکوب بی امان هر چه نشانه انسانیت و تمدن و شرافت، موجب شخم خوردن عمیق جامعه را فراهم آورده است. از جمله نشانه های آنرا میتوان در جنبش علیه اعدام، رهایی زن، علیه مذهب، حقوق کودک و محیط زیست و جنبش رنگین کمانی ها و..دید. جنبشی با مضمون سوسیالیستی که در شعارهایی مانند معیشت و منزلت حق مسلم ماست خود را متبلور میکند.
از سوی دیگر جنبشی که میخواهد یکبار برای همیشه نقطه پایانی بر اعدام و کشتار سیاسی بگذارد. جنبشی که همانگونه که اشاره شد در اعماق جامعه شکل گرفته و در اولین قدم، ضربه خورد کننده ای بر مرد سالاری و مرگ آفرینی حاکمان زده است و این دست آورد بزرگی در طی یکسال گذشته بوده و هیچ نیروی نمی تواند این را از جامعه پس بگیرد. حتی اگر بتوانند باز هم کشتارهای وسیعی بر جامعه تحمیل کنند. به عبارت روشنتر جنبشهای شکل گرفته بر بطن چهل سال سرکوب، علیرغم همه هزینه های سنگینی که متحمل شده اند، در اعماق جامعه ریشه دوانده اند. این جنبش ها را که از نیازهای گوناگون جامعه شکل میگیرند با کشتار و سرکوب نمی توان محو و نابود کرد. بورژوازی اما هیچ راهی جز کشتار و وعده دیکتاتوری ندارد که به جامعه ای بدهد که علیه هر گونه دیکتاتوری و تبعیض به پا خاسته است. از کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰و اوج آن در تابستان ۶۷، تا کشتار توده معترض در کف خیابانها در سال ۱۴۰۱ ، خط مقاومت جنبشی است که همه آزادی و برابری را طلب میکند؛ این تاریخی است که شکست نخوردگان رقم زده اند.