انقلاب جاری چشم به آینده دارد-یاشار سهندی
شنبه ۲۳مهر ماه، یک روز پر التهاب دیگر در روند انقلاب جاری بود. از هر گوشه و از شهرهای مختلف هر لحظه خبری میرسد. خبرها با وجود تلاش جمهوری درمانده اسلامی، همه جا منتشر میشود. خیابان ها چهره عوض کرده اند. دیگر نیروهای سرکوب حاکم مطلق خیابانها نیستند. شاید پر تعداد باشند، حمله میکنند اما خود بهتر میدانند دیگر کسی برای آنها تره خرد نمی کنند. آنها بیشتر میترسند، تنها بواسطه داشتن سلاح های کشنده میتوانند در خیابانها تردد کنند.
روزها، روزهای “آتش و نور” است. نه از آنگونه که برخی میپندارند توهمی است که به فاجعه می انجامد. بلکه این روزها، روزهای پر از امید است. امید به تغییر در تمام مویرگهای جامعه جاری شده است. تکلیف شبانه؛ فریاد از بالکن یا پشت بام خانه: مرگ بر دیکتاتور، زن زندگی آزادی. و در انتهای این تکلیف همه خوانی ترانه “برای” و کف زدن مردم بخاطر وجود هم، حضور هم شب و هم روز را برای جمهوری اسلامی تبدیل به کابوس کرده اند.
شنبه شب اما ناگاه خبری منتشر میشود. در زندان اوین خبری شده است. خبر دود و آتش و تیراندازی. شهر تهران که هیچ وقت خواب ندارد، در شب شنبه ۲۳ مهر بیداری اش از جنس دیگری است. نگرانی و در عین حال باور به اینکه میشود جلو یک فاجعه را گرفت. سیل خودروها در اتوبانهای چمران و یادگار امام از جنوب به شمال، از شمال به جنوب. بوق ممتد. شعار. ترافیک بسیار سنگین. هوای منطقه اشباع شده از بوی سوختگی است. هیچکس اما از این ترافیک نیمه شب عصبی نیست. خشم در بوقها تبلور یافته. بوق ممتد تبدیل به اعتراض بلندی شده. حضور وسیع بخشی از جمعیت تهران بی شک هراس بیشتری در دل جنایتکاران حاکم میکارد. این را همه آنهایی که در این ترافیک گرفتار شدند میدانند. تهران، ایران؛ بلکه جهان با نگرانی احوال زندانیان، شب ۲۳ مهر را به صبح ۲۴ مهر میرسانند.
خاطره سقوط باستیل، زندان مخوف قرون وسطایی در پاریس در تاریخ بار دیگر زنده شده، که آن سقوط رقم زننده یکی از بزرگترین انقلابات تاریخ بود. راههای منتهی به زندان اوین را مسدود کرده اند. میدانند این جمعیت اگر به زندان برسند شاید زندان همان شبانه سقوط کند. انقلاب دنبال مفری است که با یک قیام کار حکومت اسلامی را تمام کند. کی و کجا و به کدام واقعه؟ این دیگر از اسرار انقلابات است! یکی از همین روزها، شاید خیلی زودتر از آنچه که همه منتظرش هستند بوقوع بپیوندد.
اما در بحبوحه روزهای آتش و نور، جسارت و مبارزه؛ هستند کسانی که فکر میکنند دو تا پیراهن بیشتر از بقیه پاره کرده اند، یا هنوز در نفس انقلاب بودن وقایع جاری شک دارند یا اینکه هشدار میدهند شعار زن زندگی آزادی خیلی رومانتیک است. برای همین تا اطلاع ثانوی (یعنی تا ابد!) چپ را بی افق و هیچ میشمارند.
فلان شخصیت راست که تا دیروز یک مجری خبری بود اکنون برای خودش سَری دارد و سودایی، چنان پشت میکروفون تلویزیون حرف میزنند که گویی از فرماندهی دارد فرمان به چپ چپ و به راست راست میدهد و هیچ شبهه ای از این بابت برای بییننده و شنونده خود نمی گذارد که همه چیز در مشت اوست. هر چند میگوید: رهبر شمایید که در کف خیابانید اما به فرمان من!
فلان مفسر و خبرنگار مثلا آزاد و مستقل که ظاهرا به خیر و شر خبر نباید کار داشته باشد، از وقتی کارگران پیمانکاری پتروشیمی ها عسلویه دست به اعتصاب زده اند تمام شخصیت خبرنگاری اش در این خلاصه شده که بگوید : ای بابا! یک زمانی صنعت نفت و در نتیجه اعتصاب کارگر نفت مهم بود، الان از این خبرها نیست. جمهوری اسلامی هشت میلیون بشکه نفت انبار شده روی دریاها دارد! و میتواند بفروشد! ( یکی نبود بپرسد چرا تاحالا نفروخته!) و به این بهانه ایشان تا میتواند تو سر اعتصاب کارگران نفت میزند. اما همان رسانه ای که این خبرنگار را بیست و چهار ساعته احضار میکند تا تفسیرش را تحویل دهد، به ناچار بخاطر سمبه پر زور چپ خود را مجبور دیده در کلیپ اعتراضی که ساخته است شعار نان کار آزادی را بگنجاند.
انقلاب چنان قدرتمند ظاهر شده که ۹۹ درصد تحلیل گران بورژوازی مجبورند اذعان کنند: ” اعتراضات جاری انقلاب است.” شخصیتهای راست که چشم شان دنبال ارتش است، که “تیمسار ایران دوستی” کودتایی راه بیندازد هم مدام از انقلاب میگویند. اما چپ بهانه گیر نمی خواهد این قدرت چپ را باور کند. برای همین بالاخره یک ایرادی پیدا میکند که دلیل حضور نداشتن خود را توجیه کند. یا مهمتر از آن تمام تحلیلهایی که در سالهای گذشته ارائه داده ویکی از آنها هم درست در نیامده، بپوشانند.
شعار زن زندگی آزادی به واسطه رومانتیک بودن آن نیست که شخصیتهای راست را هم مجبور کرده است آنرا بالا ببرند، بلکه این شعار که یک شعار تماما انسانی است که در همه جای جهان انعکاس یافته است و انعکاسی از رادیکال بودن انقلاب جاری است. و این سبب اصلی تسلیم شدن بورژوازی در مقابل آن است، این نشانه قدرت چپ و کمونیسم است. هستند کسانی برای اینکه خود را راضی کنند در این انقلاب شرکت کنند شرط گذاشتنه اند که باید به انقلاب کارگری منتهی شود! بعد همین ها مدام دلواپسند احتمال اینکه راست دست بالا پیدا کند! برای همین تصمیم گرفته اند شب و روز فقط افشاگری کنند. بالاخره اینهم کاری است در عالم سیاست!
اگر چپ به عنوان یک نیروی اجتماعی قدرتمند در کف خیابان حضور دارد بواسطه تلاش آن کمونیستهایی است که در بیست سال گذشته بواسطه اینکه خود را نماینده طبقه کارگر در مقابل جامعه میدانند و در برابر حکومت نماینده کل جامعه، مدام از انقلاب گفتند و لیچار شنیدند. از حکومت انسانی گفتند، توهین شنیدند. از انقلاب همگانی گفتند، به سخره گرفته شدند. از حضور و سعی در بدست گرفتن اعتراضات جاری در بطن جامعه گفتند، حکم صادر کردند از مارکسیسم بریده اند. اما این کمونیستها همصدا با مارکس (در هیجدهم برومر) تاکید میکنند: پرولتاریا در غیاب جامعه، ناگزیرهر بار شکست می خورد.
اکنون کل جامعه در کف خیابان است؛ این یعنی حضور چپ در خیابان. خیابان مال چپ است. راست چشم اش به دنبال “نیروهای مسلح میهن پرست” است. راست از زور قدرت خیابان است که ناچارا تمکین کرده، و از “رهبر منم و رهبر تویی” میگوید تا شاید یک جورهایی مسیر انقلاب را به سمتی دیگر ببرد. با رادیکال شدن هر چه وسیعتر مبارزات جاری، راست کاملا به گوشه رینگ رانده خواهد شد.
روزها، روزهای آتش و نور است. انقلاب جاری از گذشتگان اسطوره ای، و تاریخی مدد نمی گیرید. خیلی زور زدند جُل پاره کاوه آهنگر را علم کنند اما تا حالا شکست خورده اند. انقلاب جاری از مهسا، حدیث و سارینا و …. از آینده یاری گرفته است. در حضور و وجود کمونیسم رادیکال کارگری، متحزب در حزب کمونیست کارگری این روزهای آتش و نور شکل گرفته، و به همین اعتبار انقلاب جاری، از خصلت چپ قوی برخوردار است. این انقلاب چشم به آینده دارد، و آینده را تنها کمونیسم کارگری میتواند جواب بدهد.