انقلاب زیرو روکننده و رویاهای حقیر-یاشار سهندی
بعد از مدتها، شب ۲۱ بهمن، ساعت ۹ شب همزمان که تفاله های جمهوری اسلامی شروع به عربده کشی کردند، ناگهان ساکنین محله ما، حتی بیشتر از دو ماه پیش، پشت پنجره ها با شعار مرگ بر دیکتاتور، بی شرف بی شرف، مرگ بر خامنه ای، الله اکبر مزدوران جمهوری اسلامی را در فریاد خود محو کردند. این گوشه ای دیگر از نبردی است که در جریان است. دیگر برای هیچکس حتی خود جمهوری اسلامی شکی باقی نمانده است که حکومت غدار اسلامی در افول کامل است. نعشی است که بوی گندش، حتی مشام بانیانش را می آزارد. نعشی که روی دست جامعه مانده و سرنوشت محتوم خود را انتظار میکشد که برای ابد در گورستان تاریخ دفن شود.
با وجود فروکش کردن جنگ و گریز خیابانی اما انقلاب زنده است و پر قدرت، و نشانه های آنرا میتوان در خفت و خواری حکومت دید که سعی میکند با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد و اپوزیسیون راستی که مجبور است به هفته نکشیده پروژه هایی که چیزی نیست جز یک پرده دیگر از کمدی بی معنی، را درز بگیرند. شتری دیدی ندیدی!
درست در همان زمان ساکنین محله ما و بسیاری جاهای دیگر در پشت بامها و پشت پنجره ها علیه حکومت اسلامی شعار میداند. تلویزیونهایی که در خدمت تحمیل یک ضد انقلاب دیگر هستند کنفرانس دانشگاه جرج تاون را پوشش و پخش مستقیم دادند. اما این کنفرانس نشانه آشفتگی ای است که انقلاب به راست تحمیل کرده است. در یک کنفرانس رسمی، جلو دوربین هایی که میخواهند ” شخصیتهای برجسته اپوزیسیون” را به مردم تحمیل کنند، شاهزاده مجبور شده این را تحمل کند و با کسانی که میخواهد ائتلاف کند او را شاهزاده خطاب نکنند. شاهزاده خیلی سعی میکرد با “زبان بدن” ادای یک آدم معمولی را دربیاورد که به حرف همه گوش میکند. مهناز افشار، هنرپیشه ای که خیلی سعی میکند سری تو سرها دربیاورد چیزی شبیه این گفته: خلبانی که پشت فرمان اتوبوس نشسته از همه خواسته سوار اتوبوس مجانی شوند که برای همه جا هست! پاچه خواری هم مانند وقاحت حد و مرز ندارد!
انقلاب در کف خیابانهای زاهدان، در پشت بامهای شهرها، در آتش زدن نمادهای جمهوری اسلامی، در اعتصاب کارگران، اعتراض بازنشستگان و آزادی زندانیان سیاسی که بلافاصله بعد از آزادی شعار مرگ بر ستمگر سر میدهند اپوزیسیون راست را قدم به قدم به عقب میراند. راست برای اینکه نشان دهد هنوز تو میدان است، “شخصیتهای برجسته” آن در کنفرانس مذکور گفتند در حال تکمیل منشوری هستند که متن آن از “داخل” دیکته شده و قرار است با حفظ تمامیت ارضی بر اساس منشور حقوق بشر در مورد رفع تبعیضها، بگویند تا شاید مسافران اتوبوس کذایی بیشتر شوند! خود میدانند کالیبرشان به رهبری انقلابی نمی خورد که در پی همه آزادی و برابری است برای همین رهبری را موکول کردند به داخل! گفتند فراخوان برای اعتصاب کارگران لازمه اش، مطالعه جوانبش است که حداقل چند هفته ای زمان میخواهد! هنوز هم البته دنبال پروژه اصلی خود، مقبولیت در مجامع بین المللی، یا این رئیس جمهوری و یا آن کنگره و پارلمان هستند؛ با این تفاوت که این دفعه قرار است از کار همدیگر خبر داشته باشند، یا دست جمعی به دیدار تصمیم سازان بروند!
کنفرانس دانشگاه جرج تاون نشان داد اپوزیسیون راست با وجود همه قدرت رسانه ای اش، با وجود بیزنس “پرچم فروشی” اما به شدت تحت فشار انقلابی است که جمهوری اسلامی مدعی است “جمع اش” کرده، و راست مدعی است “قشر خاکستری” تصمیم اش را نگرفته! واقعیت اما جان سخت تر از این ادعاهاست. در مقابل فشار انقلابی که شعار اصلی آن زن زندگی آزادی است، در این شعار هیچ چیزی از آرمانهای راست بیان نمی شود که راست بخواهد نمایندگی آنرا مدعی شود.
اپوزیسیون راست حرف اصلی شان حفظ تمامیت ارضی است. تمامیت ارضی تنها اسم رمز سرکوب شهرهای “کرد نشین”، “بلوچ نشین”، “آذری نشین و یا “عرب نشین” نیست؛ بلکه این اسم رمز سرکوب وسیع تری است. فردا روزی اگر ایشان با “بانو قدرت ازدواج کنند”، اولین چیزی که قربانی میشود آزادی بیان است. “آزادی بیان است به شرط اینکه تمامیت ارضی را به خطر نیندازد!” چشم و گوش ما به اندازه یک قرن، از این حرفها پر است.
تمام آن چیزی که ایشان به دنبال آن هستند را یکی از مفسران تلویزیونی (مهدی مهدوی آزاد) بخوبی بیان کرد. ایشان بعد از کنفرانس گل از گلش شکفته بود، چون احساس میکرد دیگر از دست نمایندگان “ملت ایران” خفت نمی کشد! ایشان همه خواسته اش را برآورده می دیده که دیگر به جای یک آخوند یا احمدی نژاد و یا امیر عبدالهیان، چند تا آدم مرتب و شیک پوش، خوش منظر از این ببعد در مجامع عمومی دنیا به نمایندگی از ایران حرف میزنند و این تمام رویای اپوزیسیون راست است. البته در پشت این رویا باید تسمه از گرده مردم زحمتکش بکشند که فعلا زبان به کام گرفته اند تا به وقتش!
این رویاهارا مقایسه کنید با شعار، “نه روسری نه توسری آزادی برابری”؛ اپوزیسیون راست حکومت اسلامی بسیار حقیرتر از آن است که بخواهد حتی یک فراخوان برای اعتصاب بدهد. فراخوان دادنی از این دست یعنی تایید به اینکه حرف اول و آخر را توده مردم در کف خیابان میزند و این یعنی خودکشی سیاسی برای اپوزیسیونی است که همه چیز را منوط به تصمیم سازی پشت پرده میداند.
اما توده مردم همانی که اپوزیسیون راست “قشر خاکستری” میخواند، سالهاست دارند “تمرین میکنند” که فقط “کف خیابون بدست میاد حقمون”، فشار مبارزاتی همین قشر بود که در همه این سالها پروژه های راست یکی بعد ازدیگری به بن بست رسیده است. فشار همین قشر خاکستری است که “شخصیتهای برجسته اپوزیسیون” جلو چشم همه مردم، شاهزاده را از شاهزادگی خلع کردند، شاهزاده ای که خیال داشت نقش “وکیل الرعایا” را بازی کند. فشار مبارزات قشر خاکستری است که شخصیتی مانند شیرین عبادی که نوبل حقوق بشر خود را به واسطه اینکه تصویری ملایم از اسلامی میخواست نشان بدهد و پدیده “انقلاب” را مضر میدانست، و به شدت از مقاومت مردم در مقابل سرکوبگران تحت عنوان “خشونت پرهیزی” انتقاد میکرد، اکنون خود را مجبور می بیند فراخوان به “مقاومت مشروع” دهد حالا هر چقدر هم خشن! بند قانونی بین المللی آنرا نیز یادآور میشود و آنرا برای پیشبرد انقلاب ضروری هم میداند! فشار مبارزات قشر خاکستری است که “کاک عبدالله” وادار شده است که مدام تاکید کند اصلا هیچوقت بحث جدایی مطرح نبوده! راست چنان درمانده شده است که مجبور شده است با بولدوزر از روی شخصیتهایی مانند شهرام همایون و رضا تقی زاده و فواد پاشایی … رد شود و دو دستی بچسبد به شهرت و محبوبیت فوتبالیستها و هنرپیشه گان سینما، تا شاید به چشم آید.
“قشر خاکستری”، توده مردمی هستند که سالهاست در کف خیابون، در گرما و سرما طاقت فرسا مبارزه کرده اند، سرنوشت انقلاب را این مردم رقم میزنند. قشر خاکستری نامیدن توده مردم از سوی اپوزیسیون راست نه یک تعریف خنثی بلکه کاملا بدین منظور است که تدوام عمر جمهوری اسلامی را نه سبعیت این حکومت بلکه سکوت و همراهی این قشر از حکومت معرفی میکنند. این اصطلاحات از ذهن کسانی تراوش میکنند که مصیبت حاکم که نتیجه نیاز نظام ستمگر سرمایه داری است را بپوشانند.
اما مردمی که دنبال همه آزادی و برابری هستند باز هم آشفتگی بیشتری را به اپوزیسیون راست تحمیل خواهند کرد. “قشر خاکستری” خواب نما نشده بلکه نمایندگان جدی سیاسی دارد که در تمام این چهار دهه سعی کرده که آزادی و برابری را نه یک رویایی شیرین در عالم خیال، بلکه به اتکاء به توده مردمی ممکن گرداند که رهایی خود را در آزادی بغل دستی خود می یابد. اپوزیسیون چپ و کمونیستی که معتقد است اساس سوسیالیسم انسان است و در تمام سالهای گذشته تلاش کرده عمل رسیدن به آن، به فعل توده مردم تبدیل شود.
منشور و ائتلافی که نخواهد نقش و حضور و آینده زندگی توده مردم را در نظر بگیرد محکوم به شکست است. شرایط بواسطه مبارزه توده مردم در چهار دهه گذشته که به شکل مطالباتی حضور وسیعی هم داشته بهیچ وجه مشابه شرایط سال ۵۷ نیست که بتوانند تاریخ را تکرار کنند و نکبت ضد انقلاب دیگری را، این بار بر انقلاب زن زندگی آزادی سوار کنند. این را بیش از هر کسی همان دول غربی میدانند که انقلاب جاری به معنای واقعی کلمه یک انقلاب زیرو رو کننده است. شخصیتهایی از جنس کنفرانس دانشگاه جرج تاون نمی توانند دامنه این انقلاب را محدود به خواسته های مبهم و کلی کنند و همین است که هر چند روز یکبار به ترفندی متوسل میشوند تا شاید بتوانند انقلابی را مهار کنند. تلاشهایی که نتیجه محتوم آن شکست خواهد بود ( همانگونه که تا حالا بوده) وقتی که توده مردم به چیزی کمتر از آزادی برابری راضی نیستند.