بحث افزایش دستمزد و رابطه آن با تورم و گرانی-کاظم نیکخواه
بعضی ها میگویند افزایش دستمزدها باعث تورم میشود
جمهوری اسلامی حداقل دستمزد را به میزان ۵۷ درصد برای سال ۱۴۰۱ افزایش داده است. این یعنی حداقل دستمزد کارگران به حدود ۴ میلیون و ۱۷۹ هزار تومان میرسد و با احتساب حق اولاد و حق مسکن و غیره بطور متوسط به بالای ۶ میلیون میرسد که همچنان کمتر از نصف خط فقر اعلام شده کنونی است. اما همین افزایش ناچیز هم فورا صدای کارفرمایان و برخی از نمایندگان حکومتی را در آورده که افزایش دستمزد تورم آفرین است. اینجا میخواهم مختصرا به این بحث پاسخ دهم که معنای این بحث چیست و چه جایگاهی دارد.
وقتی حکومت و کارفرمایان و سرمایه داران میگویند افزایش دستمزد باعث تورم میشود میدانید معنایش چیست؟ این اعترافی به این حقیقت است که پولی را که ما با این دست به عنوان افزایش دستمزد به کارگر میدهیم، با دست دیگر با تورم پس میگیریم. اما اینکه دستمزد باعث تورم میشود بهانه ای است برای توجیه تورم و گرانی سرسام آوری که جریان دارد. باید از اینها که این ادعا را میکنند سوال کرد که بسیار خوب. سوال اینست که چرا دستمزد ۵۰ درصد افزایش پیدا میکند و تورم وگرانی ۵۰۰ درصد است؟ سال گذشته افزایش دستمزد حول و حوش ۳۰ درصد بود. اما تورم و گرانی در ایران سیصد چهار صد در صد بود. آیا دستمزد باعث این همه گرانی شد؟ آیا معنایش این نیست که کارگر که همه کالاها و خدمات را تولید میکند ناچار است چندین برابر سال قبل برای خرید همان کالاها بپردازد؟ و خانواده و فرزندانش گرسنه تر و محرومتر از قبل بمانند؟ باید به آنها که چرخ اقتصاد حاکم را در دست دارند گفت اجازه دهید دستمزد کارگر و تورم و گرانی به یک نسبت و همزمان با افزایش قیمت دیگر کالاها، افزایش یابد. که تازه معنایش اینست که قدرت خرید کارگر نسبت به سال قبل تغییری نکند. همین را هم در عمل مطلقا نمی پذیرند.
در سیستم سرمایه داری نیروی کار کالاست و کارگر فروشنده نیروی کار است. اما این تنها کالایی است که فروشنده اجازه و امکان تصمیم گیری در مورد قیمت کالایش را ندارد. دولت تعیین میکنند حداقل دستمزد چقدر باشد. کارفرما تعیین میکند چقدر در عمل دستمزد به کارگر یعنی فروشنده نیروی کار میپردازد. کارگر بنا به عرف ناچار است به هرچه آنها تصمیم میگیرند رضایت دهد. چرا که مثل فروشندگان دیگر نیست که اگر جنسش فروش نرفت آنرا در انبار نگاه میدارد و سال بعد گرانتر میفروشد. نیروی کار را باید هر روز فروخت. یعنی کارگر مجبور است مزد بگیرد و کار کند و گرنه محروم و گرسنه میماند.
همه اینها به ما چه میگوید؟ یعنی ما با یک سیستم غیر عادلانه و غیر منطقی روبرو هستیم. کسی که کار میکند و تمام کالاها را تولید میکند محرومترین و ندارترین و بی اختیارترین کس در این جامعه است. و نتیجه کارش به جیب قشر انگلی میرود که خاصیتی جز بالا کشیدن نتیجه کار دیگری را ندارد.
اما بگذارید مختصرا به مساله گرانی و تورم هم اشاره عمومی تری بکنم. ببینید در سیستم سرمایه داری متعارف اساسا دونوع بحران خود را بتناوب نشان میدهد. تورم و رکود. وقتی بحران تورمی وجود دارد تقاضا برای کالاها افزایش میباید و عرضه پاسخگوی تقاضا نیست و قیمتها افزایش می باید. ممکن است فقط عرضه برخی کالاهای اساسی جوابگوی تقاضا نباشد. بفرض همه دنبال خرید اتومبیل و یا خانه هستند و قیمت اینها بالا میرود و همین روی قیمت دیگر کالاها هم تاثیر میگذارد. نتیجه این میشود که سرمایه ها سریعا به سمت کالاهایی که تقاضای بیشتری برای آنها وجود دارد حرکت میکنند و در بازه زمانی ای حدودا دوسال تولید گسترش می باید و عرضه کالاهای نایاب زیاد میشود و قیمت آنها با دیگر کالاها تناسب پیدا میکند و بحران بدرجه زیادی رد میشود. در نوع دیگر بحران که رکود است، عرضه بر تقاضا میچربد. یعنی کالاها خریداران کافی ندارند و به قول کاسبها جنس روی دستشان میماند. در نتیجه تولید آن کالاها افت میکند و قیمت هم افت میکند. اما بتدریج با افت قیمت، قدرت خرید مردم بیشتر میشود و عرضه هم در این فاصله کاهش می باید و همین باعث افزایش تدریجی قیمتها و روی آوری به خرید یعنی افزایش تقاضا میشود. و به این شکل عرضه و تقاضا بدرجه ای متوازن میشوند و بحران کاهش می یابد. اینجا البته باید به نقش دولت هم اشاره کرد که در شرایط رکود و تورم معمولا با چاپ مقدار بیشتری اسکناس، یا با جمع کردن پول در گردش و با اقدامات دیگر اقتصادی تلاش میکند در کاهش تورم یا رکود تاثیر بگذارد و بحران را تخفیف دهد. این بیان ساده ای از کارکرد بحرانها و عرضه و تقاضا در سیستم سرمایه داری در یک حالت معمول و متعارف است.
البته واقعیت بسیار پیچیده تر است و با هر تورم و رکودی بحران سرمایه داری عمیق تر میشود و بخشی از سرمایه داران ورشکست و حذف میشوند و سرمایه داران بزرگ کنترل و انحصار بیشتری بر سرمایه ها پیدا میکنند و تضادهای طبقاتی میان کارگر و سرمایه دار عمیق تر میشود.
اما در اقتصاد جمهوری اسلامی مساله بسیار پیچیده تر از اینهاست. اینجا بطور همزمان تورم و رکود حاکم است. یعنی ما با یک بحران عمیق و مزمن اقتصادی سروکار داریم که باعث شده است که تورم و رکود همزمان وجود داشته باشند. الان اگر دقت کنید هم قیمتها بسرعت هر روز دارد بالا میرود و هم مراکز تولید زیر ظرفیت کار میکنند و رشد قیمتها باعث افزایش تولید نمیشود. در برابر این بحران این حکومت حتی اگر بخواهد کار چندانی نمیتواند بکند. چون ریشه این بحران در خود حکومت است یعنی اساسا سیاسی است. به این دلیل که اولا بطور مثال یک اقلیت کوچک پولهای نجومی از طریق اختلاسها و بالا کشیدن ثروتهای اجتماعی و غیره در دست دارد و با دست و دل بازی بخشی از این پولهای نجومی را با حیف و میل و و با خرید کالاهای لوکس و وارداتی و غیر وارداتی به جامعه پمپاژ میکند و این خود باعث تورم جهشی زیادی در جامعه میشود. به علاوه به دلیل سیاستهای بین المللی جمهوری اسلامی و انزوای حکومت و بحران سازیهای بین المللی و غیره ارزش پول این کشور مدام کاهش می باید و قیمت برخی کالاها به صورت نجومی افزایش می باید و این سریعا روی همه کالاها تاثیر میگذارد. کار بجایی میرسد که در مقاطعی و در زمینه هایی فروشندگان فقط با دلار حاضر به فروش کالایشان میشوند و برای ریال ارزشی قائل نیستند. در عین حال فروشنگان میگویند جنشهایشان روی دستشان مانده چرا که مردم قادر به خرید لباس و وسائل خانه و حتی میوه نیستند و میوه ها دارد خراب میشود. هم رکود است هم تورم و گرانی.
این بحران راه حل یا درمان ساده ای ندارد. مثل بیماری که چندین بیماری مهلک مثلا بیماری کبد و قلب و کلیه دارد و دارویی که برای یک مریضی استفاده میکند یک بیماری دیگر را تشدید میکند. اقتصاد جمهوری اسلامی هم در چنین وضعیتی است. با هیچ دارو و استراتژی اقتصادی ای نمیتوان آنرا علاج کرد. باید کل سیستم سیاسی یعنی حکومت را کنار زد و اقتصاد و سیاست را از نو سازمان داد.
این اساس مساله بحران و تورم در جامعه است. با این توضیح میخواهم بگویم که این بحث که افزایش چندرغاز دستمزد باعث تورم میشود یک حرف پوچ و بی پایه است. اینها میخواهند کارگری که چندین بار زیر خط فقر زندگی میکند هر سال چندبار بیشتر فقیر و نابود و شود و در برابر افزایش چند برابری قیمتها، حتی همان دستمزد ناچیز و زیر خط فقرش هم اضافه نشود. اما قیمتها همچنان نجومی و چند صد در صد بالا برود.
جواب اینها را کارگران با مبارزات و اعتصابات و تجمعات هر روزه شان داده اند. و در واقع جواب این نوع تلاشها و بحثهای ضد کارگری و ضد انسانی زور و مبارزه است. اگر این مبارزات نبود همین مقدار ناچیز هم به دستمزدها اضافه نمیشد. در واقع همه این جنبه هایی که اشاره کردم این را بیان میکند که راه دیگری جز پایان دادن به این سیستم بحران زده و فاسد و دزدسالار و استثمارگرانه، برای دست یابی به زندگی انسانی وجود ندارد. و این طبقه کارگر است که بیش از هر بخش دیگری از جامعه قربانی این سیستم ناعادلانه و استثمارگرانه است و در عین حال طبقه ای است که قدرت و امکان پایان دادن به این سیستم را با اعتصابات و اعتراضات و رهبری کل جامعه دارد. بی تردید در سال جدید شاهد اعتصابات و اعتراضات و تجمعات کارگران و معلمان و بازنشستگان و پرستاران و بخشهای محروم جامعه علیه کل سیستم چپاول موجود خواهیم بود. چون راهی جز این برای مقابله با مفتخوران سرمایه دار حاکم وجود ندارد.
۱ فروردین ۱۴۰۱