بگیر و ببندهای حکومت و همسوئی تعرض متحدانه کارمزدی-سیما منصوری
در روند جدال های توده کارمزدی در پهنه قلمروهای اقتصادی، متحد شدن نیروهای کار درساختارهای اجتماعی و علنی و به درجات گوناگون، بمثابه ضرورتی اجتناب ناپذیر از کشمکش و تلاش برای بهبود معاش و تغییر وضعیت زندگی شان بیرون زده است .
بر متن چهار دهه جدال های کارگران و در دوره اخیر، بطور مشخص در هفت تپه، فولاد، آذرآب، هپکو و در معادن و حمل و نقل و شهرداری ها و.. .تا عروج جنبش اعتراضی کارگران پروژه ای و امروز کارکنان رسمی نفت این اتحاد مبارزاتی را شاهدیم. بخصوص در این دوره ( از نود و پنج تا کنون ) این اعتراضات با قدرتمند ترین ظرف دخالتگری اجتماعی/طبقاتی که مبین رادیکالیسمش است یعنی با مجمع عمومی و حرکت بسوی ایجاد شوراها به مرکز سیاست و به صحنه سراسری جدال های جنبش کارگری رانده شد!
ماتریال و تعین موجودیت این اتحاد موجود اساسا از منفعت های زنده و عینی زندگی و گسترش نپذیرفتن های فقر معاش در یک همسوئی طبقاتی و تلاش دائمی برای بهبود معیشت و حق داشتن یک زندگی انسانی نشات میگیرد. و این جدالی است به پهنه ۹۹درصدی های جامعه که در اعتراضات هر روزه خود کل بساط و چپاول سرمایه داری حاکم را دارند به چالش میکشند. طبقه کارگری که در جلوی صف اعتراضات مردمی قرار گرفته و درموقعیت جدال های بنیانی تر و در قامت توده مردمان علیه وضع موجود ، نگاه سیاسی اش بعنوان ستون فقرات تحولات و قیام های ۹۶ و آبان ۹۸ پرورش یافته و امروز در مکان بالاتری ایستاده است !
جنبش اعتراضی/مطالباتی بازنشستگان در ساختاری اجتماعی/علنی بر متن این جدال ها و در هویتی سیاسی/اجتماعی سازمان یافت و به میدان آمد. جنبشی علیه فقرمزد معاش با نفرتی انباشته ار زندگی غارت شده ، و حق خواهی غیر قابل انکارش که به شدت گسترش یافت و در پهنه ای سراسری مهر یکشنبه های اعتراضی دائمی اش را در کف خیابان کوبید!
این جنبش با رسمیت دادن موجودیت و مطالبات غیر قابل انکار و مختصات مکان سیاسی/ اجتماعی و پتانسیل و قدرت بالفعل موجودش، نه تنها متولیان و مسببان این وضعیت را غافلگیر و به هراس انداخت، بلکه زیر فشار خود نهادهای حکومتی و “خانه کارگری ” به سراسیمگی مهار و تخریب این جنبش به خیابان کشاند تا با دغلبازی شیادی شان “لباس کارگری ” بر تن کنند و `ادای کارگران را در بیاورند !
همچنین بر بستر جدال های دائمی کارمزدی و مردمان در چهار دهه ، و ماهیت و سمت و سوی تحولات در این دوره ، جنبش اعتراضی/اجتماعی معلمان در جدال هائی بی وقفه وعلیه فقرمعاش با “خصلت نمای قائم به ذات “خود، یعنی با مکان سیاسی /اجتماعی کارمزدی اش به کف جامعه آمد !
با گسترش و تعمیق جدال های طبقه کارگر و… در نپذیرفتن فقر و مصائب و بدبختی هائی که حکومت علنا” بی روضه های فریب به اعتبار اسلحه در دستانش بر زندگی شان سرریز کرده است، تقابل این مردم در خلاصی از وضع موجود و حکومت مسبب اش را به رویارویی شفاف و بلاواسطه و تعیین تکلیف سوق داده است .
فریاد بی لکنت :”اصلاح طلب /اصولگرا دیگر تمام است ماجرا “، پایانی بر هر ذره توهم انتظار و خطی قرمز در رد همه وضع موجود و نشان از انتخاب سیاسی تغییر بود، انتخابی که خیابان میدان کارزارش است !
حکومت و همه سرپا نگه دارندگانش کاملاً واقف اند اگر جنبش های کارمزدی (کارگران و معلمان و بازنشستگان و بیکاران و..) حول پایه ای ترین منفعت های درهمتنیده سفره معیشت شان رفتار اعتراضی متحدانه چشمگیر شان را به کف خیابان بیاورند نه تنها مطالبات را قاطعانه و فوری خواهند گرفت ، بلکه بی تردید کافی ست مشت هایشان را بلند کنند، ضربه ای بر سر و قامت حکومت خواهند کوبید که بنیان هایشان در هم بپیچد!
حکومت به شدت ترسیده است و متد “آفتاب پرستی “اش انعکاس هراسی ست که ار گسترش و پیشروی جنبش های کارمزدی و مردمی دارد که با خشم و نفرت اعتراضات شان به محاصره اش گرفته اند و گرفتار آمده است.
حکومت همه ظرفیت ها و امکاناتش را به کار گرفته است تا این رفتار و اقدام قدرتمند را مهار کند و بزند و از هم بپاشاند. در کنار مکانیسم های سرمایه ای شقه کردن نیروی کارمزدی بمثابه یک طبقه اجتماعی، فرایندهای ساختگی پخش و پلا کردن ها برای غارتگری استیصال آمیز و شکستن پتانسیل های واقعی در قلمروهای اقتصادی کار با ماهیت بکسان و..، یک تعرض دائمی این حکومت است.
شکستن پتانسیل واقعا موجود و زنده جنبش های کارمزدی و دست به سر کردن و معطل کردن شان با ترفندهای گوناگون، با قوانین خودساخته “اگر و مگر و اما “ی تفسیر بردار در دالان های پر پیچ و خم معطلی..، که علیه منفعت مردم رسمیت داده شده است. و نیز باد زدن نهادهای دست ساز ضدکارگری و پادوهای فرصت طلب، با همگامی محافل محافظه کار و “رفرمیست های الکی ” ، تا تئوری سازان خوش باور”توسعه طلبی فرهنگی و اقتصادی و..”،بک تلاش “خانوادگی ” گرایشات سرمایه در برابر و علیه سازمان یابی در همتنیده جنبش های کارمزدی ست .
بطور یقین طبقه کارگر و توده مردم در محافظت و بهبود و دفاع از سفره معیشت خانوار و زندگی شان نه تنها به هر امکان در دسترس و روزنه امید ( “قانونی و دو فاکتو و…) دست خواهند برد، بلکه به تناسب توارن قوای مادی اجتماعی شان برای خلق هر امکان بهبود و تغییر وضع موجود شان کشمکش و تلاش دائمی خواهند داشت. اما چه کسی گفته کارگران و معلمان و بازنشستگان و بیکاران و..توده مردم فرودست و…باید به این قوانین و تبصره ها و معادلات منفعت های سرمایه و حکومتی احترام بگذارند و پای بند باشند؟!
وقتی زندگی واقعی بشر امروز با همه دستآورد ها و امکانات خلق کرده اش توانسته با دقت کمترین خطا معیشت انسانی و رفاه استاندارد قابل دسترس خانواده کارگری را تعریف و تثبیت و به رسمیت بشناسند. کارگر و معلم و بازنشسته و…در اینجا که مات و مبهوت به آسمانها زل نمیزنند، زندگی و کشمکش و جدال هایشان برای بهبود سفره معاش و زندگی و….که دیگر”خودبخودی”و پا در هوا نیست که یکی بیاید بگوید بیا تا روشن ات کنم دنیا دست کیست !؟
این طبقه کارگر یک بار قدرت سیاسی را گرفته و دنیا را تکانی داده که پس لرزه هابش هنوز سرمایه را میترساند ، گرچه شکستش دادند. در همین دوره اخیر خاورمیانه را با انقلاباتش لرزاند و سرمایه بین الملل با به خون کشیدنش فعلا مهارش کرده است. در اینجا نیز همین الان دارند خون مبپاشند و دی و آبان را با کشتار متوقف کردند و یک سرمایه بین الملل عصای زیر بغل شان شده است.
کارگر و معلم و…میدانند زندگی رفاه چیست و سهمشان از کار و ثروت اجتماعی و …را میشناسند ، زندگی انساتی را میفهمند.
این قوانین و تبصره ها و معادلات اقتصادی خود ساخته حکومتی و ضدکارگری چاه ویلی ست که پشیزی قابل احترام نیست و طبقه کارمزدی و..هر کجا زورش برسد میزند زیرش!
حکومت آمده برای غارتگری و پخش و پلا کردن و ایجاد موانع، ده جور معلمی و پرستاری، ده جور فولادی و معدنی و بیست جور بازنشستگی و…سازمان داده ، و آنقدر تبصره و بخشنامه و متمم و…رسمیت داده اند که کارگر و معلم و بازنشسته و…باید تمام طول عمرشان بدوند و در چند جبهه بجنگند و نگاه که میکنی آخرش در شرایط موجود رندگی شان هنوز زیر خط فقر اند !
آنوقت چگونه است که همه “امام جمعه ها و امامان جماعت های مساجد و ادارات و هزار …” ،همه شان یک جورند و همه شان حقوق های لاکچری به ارزش دلار امروز میگیرند ؟!
از موضع منافع طبقه کارگر و توده مردمان، یک خانواده کارگر خدماتی شهرداری و معلم و…، همانقدر انسان اند و سفره معیشت و مایحتاج رندگی در خور انسان دارند که خانوارهای صنعت نفت و پزشکی و هر قلمرو اقتصادی دیگر …!
توده نیروی کار در معادن و صنایع و حمل ونقل و خدمات ، تا درمان و آموزش/پرورش و …همه نیروی کارمزدی در قلمروهای اقتصاد سرمایه و مناسبات حاکم اند. و از موضع منفعت طبقه کارگر و توده مردمان هیچ فرآیند اقتصاد و قلمرو از مناسبات سرمایه داری مکان برتری خود ویژه نسبت به دیگر قلمرو ندارد. هر یک تنها حلقه ای از زنجیره مناسبات اقتصادی استثمار گرانه درهمتنیده ای است که هر فرایند در هر لحظه از موجودیت خود، تمامیت ساختار و مناسبات کالائی را استمرار میدهد و بازتولیدش را ممکن میکند .بر همین پایه: ” گره زدن اساس مزد معیشت و سطح و ماهیت زندگی کارگر و توده کارمزدی به محصول و هر نتیجه فرآیند کار و سود و هر قانون و تبصره و موضوع مرتبط با منفعت های سرمایه و حکومت هاشان و گفتن از ” نقش در توسعه اقتصادی و فرهنگی و ملی و پیشرفت و….” ، یک کلاه گذاری قدیمی و شیادی حکومت ها و بنگاههای سرمایه داری شان است !
هر درجه تفاوت در سطوح مزد معاش و… و در وضعیت های متفاوت گرچه واقعی ست، اما تنها موضوعات جنبی و حاشیه ای بر متن شاخص ها و مقولات پایه ای تر همسان و پایدار اقتصادی /اجتماعی خواهند بود !
رابطه و مکان هر نیروی کارمزدی (کارگر و معلم و پرستار و بازنشسته و کولبر و …) در هر گوشه این مناسبات سرمایه، تنها رابطه کار و سرمایه یا بردگی مزدی در روابط استثماری است. در این میان تنها “رسالت “و دغدغه و تلاش و جدال کارگر و معلم و پرستار و بازنشسته و…طبقه کارمزدی و مردمی بطور کل، بیرون کشیدن سهم زندگی شان از چنبره غارتگری سرمایه و بهبود سفره معیشت و تغیر همه وضعیت و نهابت پایان دادن به این بردگی مزدیست. معامله دیگری این وسط نداریم !
سرمایه داری و این حکومت و بنگاه هایشان موظف اند بی هیچ خدشه، شرایط و همه مقدرات زندگی و زیست و بازتولید هر نیروی کارمزدی و خانوار هایشان را مطابق با همه مایحتاج استاندارد و نیازهای انسان متمدن امروز را در کنار همه شرایط تحصیل و بهداشت و درمان رایگان فراهم کنند!
اینها همه “ادعا و دکترین اقتصاد سرمایه داری و حکومت های سیاسی شان زیر پرچم “دموکراسی و پارلمانتاریسم و اساس حقوق بشرشان ” است. اما انتخاب این حکومت و دولت شان روشن است، نشسته اند برای غارتگری مردم برنامه ریزی کرده اند و رسما دارند به کارگر و معلم و بازنشسته و… میگویند وضعیت سفره معاش و جیب تان بهتر از این نخواهد شد بروید کمربندهایتان را سفت کنید . کارگران و معلمان و بازنشستگان و…اگر ظرفیت و پتانسیل موجودشان را حول پایه ای ترین حق و حقوق شناخته شده به میدان نیاورند تاریخ سیاهی را تجربه خواهند کرد. جدال جنبش های کارمزدی در قلمرو های اقتصادی متعدد و برای هر درجه بهبود معاش، با مطالبه همسان سازی ها، رتبه بندی ها و سختی کار و…همگی ضروری و باید ستانده شوند ، اما هر رفتار سیاسی و متد و تئوری سازی ای که اساس و پایه ای ترین حق و حقوق و شاخص های اصلی تعیین معیشت و سطوح رفاه زندگی خانوارهای کارمزدی ( مزد و حقوق رفاه مطابق معیشت استاندارد خانوار در هر دوره ) را به حاشیه و یا فراموشی بکشانند، با خاک پاشیدن بر چشمان طبقه کارگر و مردمان فرودست در صفوف گرایشات سرمایه و نهایت رو در رویی با کارگر و این مردم اند!
کارگر و معلم و پرستار و بازنشسته و…در هر قلمرو و فرایند اقتصادی و با هر درجه توان کار و تنها بواسطه کارمزدی استاندارد، باید مزد معاش و حقوق مطابق یک زندگی رفاه استاندارد بالاتر از خط فقر داشته باشند. ( اگر ۳۵۰۰یا ۴۰۰۰دلار و ….مبنای حقوق ماهیانه کارگر بین الملل در این دوره باشد، این شاخص برای کارگر میتواند مبنای مزد پایه در خور انسانی ش باشد.)
مزیت های همسان سازی و رتبه بندی و سختی کار و میزان تجربه و….، تنها وجوه جنبی و مازاد کمی بر حقوق پایه میتوانند باشند که در پروسه رشد و ارتقاء قابل تعریف خواهند بود .
همه شرایط تحصیل فرزندان و بهداشت و درمان رایگان خانوارهای کارمزدی که بخشی از پروسه بازتولید نیروی کار برای فعالیت در قلمروهای اقتصادی سرمایه و بنگاه های حکومتی شان است از تعهدات این مناسبات و این حکومت و دولت های سرمایه داری است. تشکیل مجمع ای از نمایندگان و فعالان جنبش های اعتراضی کارگران، بازنشستگان، معلمان و پرستاران و…، یک ضرورت در برابر تعرض سرمایه و حکومت شان است و ایجاد آن ممکن !
با تلاش در سازمان یابی اتحاد جنبش های کارمزدی و به میدان آوردن چشمگیر ترین اعتراضات درهمتنیده حول پایه ای ترین حق و حقوق به رسمیت شناخته شده، یعنی مزد رفاه معیشت برای یک خانواده مطابق استاندارد و همه شرایط تحصیل و درمان رایگان و….). این حکومت و دولت و نهادهای مرتبط شان زانو بر زمین خواهند سائید!*