تحولات انقلاب به نفع کمونیستها-یاشار سهندی
منتشر شده در کارگر کمونیست ۷۵۱
همانگونه که از هر انقلابی انتظار میرود، تحولات چنان سریع اتفاق می افتد که خبر امروز در مقابل اتفاقات فردا اهمیت خود را از دست میدهد. اولین تحول خود انقلاب است و طی ۴۵ روز گذشته سیر اوضاع بگونه ای به پیش رفته که حکومت هر روز بیشتر از روز قبل ضعیفتر و متزلزل تر شده است. انقلاب با قدرت به جلو گام برمیدارد و رژیم اسلامی سرمایه برای مقابله با آن به هر اقدامی دست زده به ضد خودش تبدیل شده است. این حکومت تا لحظه آخر به جنایت خود ادامه خواهد؛ این در سرشت این حکومت است. اما مردم میدانند که کم هزینه ترین راه در مقابل آنها سرنگونی این حکومت است.
تحول مهم دیگر، تحمیل انقلاب توسط خود انقلاب، به همه ضد انقلابیون بوده است. کجایند آن فرهیختگان، کارشناسان، جامعه شناسان، اندیشمندان برجسته اقتصادی، سیاستمداران که هر گاه صحبت از انقلاب پیش می آمد آدرس ضد انقلاب اسلامی را میدادند و آنرا انقلاب معرفی میکردند؟ کو آن “شخصیتی” که بتواند نفس انقلاب را هرج و مرج، ترویج خشونت و به شدت مخرب معرفی کند؟ اکنون از سر بدبختی شان شب و روز مجبورند از انقلاب بگویند. و در سعی و تلاش بیهوده هستند که با چسباندن پسوندی مانند “ملی”، “ملت” “دمکراتیک” و غیره به انقلاب بتوانند آنرا قورت بدهند؛ اما چنان در منگنه قرار گرفته اند حتی شعارهای معترضانه مردم را “ناسزا گفتن بِسزا” میخوانند و باید اشاره کنیم همین تحلیل گران آنوقتی که میخواهند فرودستان را خوار و خفیف کنند به عنوان یک مولفه، فحاشی را ذاتی این بخش از جامعه میدانند، و آنرا نوعی “خشونت ورزی” میخوانند که جامعه را تهدید میکند. و شما این روزها را بخاطر داشته باشید تا روزی برسد که اینان دوباره به جلد اصلی شان برگردند و زد و خورد های اجتناب ناپذیر خیابانی را علیه انقلاب مردم و “خشونت” ناشی از آن خواهند گذاشت.
تحول دیگر، و بسیار مهم تغییر و تحولی که در ظهور و افول شخصیتهایی طی تحولات جاری است. بخشی از چپ وکمونیستها از همان روز اول نه اینکه خود را خیلی هوشیار میدانند تمام کارشان شده رصد اقدامات شخصیتهای اپوریسیون راست، که مبادا بار دیگر انقلاب ملا خور شود! نیت خیری که نتیجه اش تماما به جیب راست واریز میشود. چرا که این شخصیتها را بیش از آنچه بزرگ هستند جلوه میدهند، تا بدین ترتیب کار خود را مهمترین کار ممکن جلوه دهند.
حساسیت ها تا بدانجا گسترش یافته که تاکید کرده اند که باید شعار “دولت موقت امریکایی نمی خوایم نمی خوایم” در تجمعات خیابانی که زیر مشت و لگد و باتوم و گاز اشک و تیر جنگی علیه جمهوری اسلامی صورت میگیرد، داده شود! آن یکی میگوید چرا فلانی در تظاهرات تاریخی برلین از دولتی مانند امریکا انتظار دارد که مبارزات مردم را به رسمیت بشناسد در حالی که امریکا به خاطر استفاده از بمب اتم و جنایات جنگ ویتنام خود محکوم است. راست میگوید اما توجه ندارد که گوش مردم در این چهار دهه از این حرفها پُر است و دشمن خود را در همین ایران یافته اند. بهانه گیر ما که خیلی حساس است و مته به خشخاش میگذارد تاکید میکند که چرا حامد اسماعیلیون به صراحت از رویای آزادی زندانی سیاسی نگفت، و این یعنی حتما ریگی به کفش دارد. آهای ایهاالناس مواظب باشید!
چپ هایی هستند که هنوز می گویند آنچه در حال روی دادن است جنبش یا خیزش است و منکر انقلاب هستند. شیفته گان هپروتی، در جستجوی “انقلاب کارگری” به روایتی که خود ساخته اند هستند و معتقدند هنوز مرحله اش نرسیده است. هنوز که هنوز است از وظایف انقلاب دموکراتیک میگویند و داستان سرمایه داری در ایران را به عصر صفوی میرسانند و معتقدند چون سرمایه داری توسط امپریالیستها در ایران شکل گرفته وظایف به جا مانده از زمان صفوی (وظیفه انقلاب بورژوازی علیه فئودالیسم !) را باید کارگر الان جواب بدهد! و هستند کسانی که معتقدند تحولات جاری زمان بیشتری باید طی کند تا شوراها شکل بگیرند تا بدین وسیله طبقه کارگر حضور وسیعی بهم رساند. بعد انقلاب کارگری رخ بدهد، آنموقع وظایف ایشان شروع میشود! یکی نیست بپرسد اگر شوراها در کنترل گرایشات غیر از گرایشات مورد نظر ایشان افتاد باید چه خاکی بر سر ریخت!
هستند کمونیستهای که یادشان میرود انقلاب تاریخ ساز اکتبر نه با شعار حکومت کارگری بلکه با شعار نان و صلح شکل گرفت و پیروز شد. این کمونیستها منتظر صف وسیع و متحد کارگران هستند تا شاید نقش خود را بازی کنند. طرف خودش کمونیست را میخواند اما خود را جز طبقه کارگر نمی داند بلکه روشنفکری می شمارد که به آرمان طبقه کارگر وفادار است. ایشان شبه افکنی بورژوازی را باور کرده که وقتی کمونیستی مدعی نمایندگی طبقه کارگر میشود باید تعداد آراء ماخوذه از طبقه کارگر نشان بدهد، بعد مدعی شود! این کمونیستها یادشان میرود نمایندگی سیاسی یک طبقه معین، با انتخابات پارلمانی فرق دارد. ایشان یادشان میرود که در مانیفست تاکید شده کمونیستها بخشی از طبقه کارگر هستند. چنان خود را خوار و ذلیل می یابند مرتب تاکید میکنند که طبقه کارگر باید با اعتصاب سیاسی خود حضور بهم رساند و گر نه ما هیچی نیستیم! بگذریم از همه آنهایی که هنوز در فکر آموزش طبقه کارگر هستند و فقط کارشان شده شناسایی گرایشات درون طبقه کارگر، که مبادا دامن ایشان آلوده شود!
یادش بخیر منصور حکمت که تاکید میکرد هیچکس یقه یک شخصیت ملی و مذهبی را، همین که تشکیلاتی بسازد برای رسیدن به قدرت سیاسی نمی گیرد، که طبقه ات کو؟ اما این باور در میان کمونیستهایی در ایران چنان رسوخ یافته که حتی تمام عمر خود را گذاشته و خطرات زیادی را از سر گذرانده اند، اما هنوز به خود به دیده شک مینگرند که کجای روزگار هستند.
فلان شخصیت سیاسی اپوزیسیون راست را، همین کمونیست بلافاصله نماینده رسمی طبقه سرمایه داران می شناسد، تمام انرژی خود را میگذارد که رسوایش کند تا شاید در آلترناتیو سازی راست خللی ایجاد کرده باشد. اما به خودش که میرسد دچار عذاب وجدان میشود، و در کمال فروتنی خود را نماینده یک طیف روشنفکری میداند که در جستجوی طبقه خودش است تا شاید سخاوتمندی کنند و نمایندگی طبقه را به ایشان اعطا کنند.
اما به دور از هیاهوی بی معنی ایشان، در روند چهل و پنج روز گذشته شاهدیم که سلطنت طلبان با پرچم شیروخورشید و شمشیر بران و شاهزاده شان به سرعت در حال محو شدن هستند، که بی پروا آن روی لمپنیسم و فاشیستی خود را نشان میدهند. “روز کوروش کبیر”، مجبور شدن درز بگیرند. شخصیتی مانند مسیح علینژاد چون بادکنک باد شده بود، پنچر شده، ( یکی ترسیده چون ایشان جدیدا باز جایزه ای گرفته حتما به جای شاهزاده عَلم میشود!)؛ یا امثال سازگارا که یکبار در سازماندهی ضد انقلاب به خوبی از پس کار برآمدند، اینبار خیلی تلاش میکنند که شاید گفتمان ایشان بگیرد. اما آنجا که به خیابان میرسد کمترین اثر از گفتمان ایشان است.
جریانات ناسیونالیسم قومی چنان قافیه را تنگ دیدند که به ترانه “برای..” گیر دادند که چرا در این ترانه از مسایل اتنیکی حرفی در میان نیست! و آن یکی میگوید مهسا نامش ژینا است و اصرار به مهسا خطاب کردن ژینا حتما ریشه در دشمنی با قوم پرستی ایشان است! تلاش کردند که یادبود چهلم مهسا ژینا امینی با فراخوان به پوشیدن لباس قومی، رنگ قومی بزنند، اما تیرشان به سنگ خورد.
در جای دیگر مانند سیستان و بلوچستان که ملاهای سنی مذهب که از قدرت گرفتن مجدد طالبان در افغانستان خوشحالی کردند ظاهرا مردم را در کنترل خود دارند، اما تکیه بر مردسالاری زمخت اسلامی در مقابل تحولات جاری دوامی نخواهد آورد. شاهدیم که فلان خانم که پژوهشگر دین است اما بی حجاب است به “مولانا” ایراد میگیرد چرا همه اش بر “برادران” تاکید دارد. چرا از زنان هیچی نمی گوید. و بسیار مهمتر از ایشان، میتوان به بیانیه ای اشاره کرد از سوی زنان بلوچ که در همان روزهای ابتدایی انقلاب صادر شد، که در آن تاکید کردند آزادی زن را، آزادی همه میدانند: ” با مرگ تراژیک مهسا، و موجی که سراسر ایران را درنوردید، به یکباره خود در ابتدای صف مبارزه یافتیم. زن، زندگی، آزادی حیاتی دیگر به ما بخشید. به یکباره با واژه به واژه آن به شعف آمدیم و گفتیم میخواهیم زندگی کنیم. این زن است که میخواهد زندگیاش را آزاد کند و آزادی او آزادی همه است. … ما به گذشته بر نمیگردیم و در کنار خواهرانمان برای ساختن نخستین انقلاب زنانه تاریخ میایستیم و میجنگیم.”
ناسیونالیستی قومی از دیدن اتحاد و همبستگی سراسری مردم در سراسر ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی سرمایه، فعلا ناخن های خودش را می جود تا به وقتش.
شکل گرفتن انقلاب جاری حول شعار زن زندگی آزادی و عمق یافتن آن، علیرغم همه کوششهایی که میشود تا از اهمیت این شعار، با اضافه کردن مصرعی بر آن بکاهند، اما موجب شده که به شدت جریانات اپوزیسیون راست از هر طیف و پرچمی در تنگنا قرار گیرند.
تحولات چهل و پنج روز گذشته بخوبی نمایانگر سمت و سوی انقلاب است. “نه” مردم را تعمیق بخشیدن، به معنی افشاگری شخصیتهای اپوزیسیون راست نیست ( این کمترین کار ممکن در شرایط جاری است)؛ بلکه گسترده کردن شعار زن زندگی آزادی است و عمق بخشیدن به آن، تا آن حد که در فردای پیروزی انقلاب نتوانند انقلاب را مثلا با تصویب یک قانون علیه حجاب اجباری ملاخور کنند. تعمیق بخشیدن به شعار زن زندگی آزادی یعنی همه آزادی و برابری را به خواست اصلی انقلاب تبدیل کردن. با این کار شاهد خواهیم بود که کدام شخصیت و حزب بورژوازی در اپوزیسیون می تواند دوام بیاورد. اما این فرصت تاریخی برای کمونیستها فراهم ساخته تا بتوانند به عنوان نماینده طبقه کارگر نمایندگی کل جامعه را بدست گیرند.