ترور و جنگ؛ و ضرورت سازماندهی اعتراضات- یاشار سهندی
“پرتابه ای از هوا” نازل شده و درست زیر دماغ خامنه ای، اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی گروه تروریستی اسلامی حماس که جهت گرفتن حمایت بیشتر از جمهوری اسلامی، در بغل سرداران سپاه و پزشکیان و خامنه ای جای امنی برای خود میجست به دیار نیستی فرستاد. معلوم شده در جنگ میان تروریستها، جنگ میان “سربازان گمنام امام زمان” و “سربازان گمنام موسی”، آنکه دست بالاتری دارد سربازان گمنام موسی است که “از رگ گردن هم به ایشان نزدیکترند.”
سربازان گمنام موسی بمب گذاری میکنند، با ماهواره ترور میکنند، با پهپاد به مراکز هسته ای حکومت اسلامی حمله میکنند، با موشک از پشت مرز، سامانه پدافند هوایی جمهوری اسلامی در مرکز ایران را ویران می سازند، آدم ربایی میکنند و انبوهی از اسناد طبقه بندی شده جمهوری اسلامی را به تل آویو منتقل میکنند. در گوشه ای از این مملکت، که جمهوری اسلامی در همه جای آن شکنجه گاه ساخته است، ایشان بی پروا شکنجه میکنند و اعترافات اجباری تهیه میکنند؛ و آخرین مورد آن پرتابه ای از هوا، ( گویا از روی کوهستان) یکراست به اتاق خواب اسماعیل هنیه شلیک و او را خواب به خواب کردند و در خواب او را لت و پار شده به خواب ابدی فرستادند. جمهوری اسلامی که در محاصره مردم معترض و خشمگین ایران قرار گرفته است تنها کاری بعد از سرکوب بی رحمانه در داخل ازش ساخته است یکی این بوده که مردم را تهدید کند مرگ هنیه را به سخره نگیریند و گر نه چنین و چنان میکند و دیگر اینکه با فراخوان مزدورانش در کشورهای منطقه جو جنگی ایجاد کند، تا شاید مردمی که در مبارزه برای سرنگونی حکومت هستند، به عقب براند. وعده های جنگی حکومت همچون مجازات سخت و انتقام سخت و عملیات موشک پرانی وعده صادق ۱ و ۲ ،هر کدام بنوبه خود به ضد حکومت تبدیل شده است و میشود.
بعد از کشتن هنیه، مجددا دو طرف این ماجرا، حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی و دولت فاشیست اسراییل برای هم خط و نشان کشیدند. خامنه ای به خونخواهی برخاسته و ناتانیاهو هم تاکید کرده هر کسی ما را بزند، هر جا باشد محکم تر جواب میدهیم. مفسران و کارشناسان ریز و درشت سیاسی، نظامی و امنیت بین الملل، با مدارک دانشگاهی معتبر، همه احتمالات جنگ احتمالی را با هیجان وصف ناپذیری، ۲۴ ساعته بررسی میکنند. اساس بحث مفسران و کارشناسان فوق الذکر هم این است که این ” بازی بزرگان” است، و آنکه نقشی ندارد توده مردمی هستند که زیر سیطره حکومتهای فاشیستی روزگار به سر میکنند.
بازی بزرگان سخت خونین و خشن و ویرانگر است. اما در نگاه این مفسران هیچ ردپایی از خشونت در این بازی شنیع و هولناک دیده نمی شود. اگر در گوشه ای معترضی سنگی پرتاب کند، اگر کسی کوکتل مولوتفی بر سر در مسجدی منفجر کند، ایشان یکصدا به عنوان اشکالی از خشونت طرح و نفی میکنند؛ و نه تنها این، بلکه معلوم میشود که جامعه کلا خشونت طلب است و اگر نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی نباشد جامعه به تباهی میرود. اما اگر در بازی بزرگان، “تصمیم سازی” کنند که یک شهر را با بمباران ویران کنند، گویا نتیجه جبری جنگ و دفاع است و نامش خشونت نیست! گویا تنها در تاریخ، شاید از دستور دهنده با عنوان سفاک و دیوانه یاد کنند و گر نه بیشتر وقتها به حساب زیرکی آن شخصیت میگذارند.
نکته دیگری که در تفسیر بازی بزرگان برجسته میشود ایجاد ترس و دلهره و وحشت در دل مردمی است که باید تاوان جنگ احتمالی این دو طرف فاشیست، که هر دو هم، ادعای نمایندگی خدا بر روی زمین را دارند، بدهند. بخصوص در ایران، مردمی که در کف خیابان در اعتراضات پی در پی شان و در مقاطعی مانند دی ۹۶ و آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ با قدرت وسیع شان لرزه به تن یکی از مخوف ترین و شریرترین رژیمهای مدافع نظم سرمایه داری انداختند باید یک جوری به عقب رانده شوند، و چه چیزی بهتر از یک جنگ. در این میان اپوزیسیون راست، بخصوص سلطنت طلبان دوباره جان گرفته اند و با دمشان گردو میشکنند به خیال اینکه “بی بی بی پروا” ( لقبی که به ناتانیاهو داده اند) گره از کار ایشان می گشاید و ایشان در میان دریای از خون و ویرانی به “سریر قدرت” برمیگردند. برای همین درخواست کرده اند: “بی بی، ما منتظر دومی هستیم!”
و در گوشه دیگر، چپ سنتی حرفی ندارد جز اینکه اعلام مواضع کند و دوباره هشدار بدهد و در بهترین حالت امیدوار باشد که مردم با “روشن بینی!” یک کاری بکنند و “گامهای جدید تری” بردارند! و بیش از آنکه جمهوری اسلامی هدف تیغ حملات شان باشد که مسبب همه مصائب کنونی در ایران و منطقه خاورمیانه است، برای اینکه در مسابقه ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی عقب نیفتند، یادشان هست که اول دولت فاشیست اسراییل و شخص ناتانیاهو محکوم شود. بعد اگر شد و مردم توانستند “گامهای جدیدتری” بردارند! نمونه؛ رحمان حسین زاده نوشته است: ” … اولین اقدام فوری و موثر … اعمال فشار اعتراضی و بین المللی بر دولت دست راستی اسرائیل به منظور قبول آتش بس و پایان دادن به قتل عام مردم و نسل کشی در غزه و تن دادن این رژیم به راه حل دو کشوری برای حل کار ساز مسئله فلسطین است. پیشرفت چنین روندی راه مقابله مؤثر با تروریسم اسلامی و جریاناتی مثل حماس و جهاد در فلسطین و دخالتهای تروریستی و جنگی جمهوری اسلامی در منطقه است. ( در دید ایشان برعکس این موضوع اصلا جایی برای فکر کردن ندارد!) در این اوضاع و در هر شرایطی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران برای دستیابی به آسایش و امنیت و رفاه و برای خشکاندن سایه شوم جنگ و استبداد و سرکوب و ترور بیش از پیش لازمست با روشن بینی و سازمانیابی موثر کارگری و توده ای گامهای جدیتر را برای سرنگونی جمهوری اسلامی برداریم.” (“برداریم” تعارف است! با توجه به جملات قبل، “بردارند” صحیح تر است!)
نمونه؛ حزب حکمتیست (خط رسمی): “بی تردید افسار زدن به ماشین کشتار جمعی و ترور دولت اسرائیل، پشیمان کردن آمریکا از میلیتاریسم و کاهش خطر جنگ و ویرانی و کشمکش های نظامی در منطقه که مردم محروم قربانیان آن خواهند بود، کار جنبشی است که در سراسر جهان علیه این توحش در حمایت از مردم فلسطین و برای صلح واقعی در میدان است. این جنبش امروز بیش از هرزمانی نیازمند حضور قدرتمند طبقه کارگر جهانی به عنوان یک طبقه واحد برای ایست دادن به ماشین کشتار جمعی و ترور و نسل کشی دولت اسرائیل است! ” اینجا دیگر حتی از روشن بینی و گامهای جدیدتر علیه حکومت اسلامی خبری نیست که نیست!
نمونه؛ سازمان راه کارگر: ” جنگ و منازعه دو رژیم جنایتکار و تروریست اسرائیل و ایران، ربطی به آمال ها و آرمان های انسانی ندارد اما دود آن و پس لرزه های آن، متوجه اکثریت مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان خواهد شد. ( تا اینجا درست! اما بعد،) اردوی کار و رنج در تمام خاورمیانه از اسرائیل و فلسطین گرفته تا ایران و کشورهای عربی، باید صف خود را هم از رژیمهای جنایتکار و مرتجع خویش جدا کنند و هم از نیروهای اپوزیسیون راست و ارتجاعی که علیرغم رجزخوانی درباره “محور مقاومت”، اگر به قدرت برسند همان رژیمی را برپا میکنند که در ایران شاهد آن هستیم: دشمن آزادی و برابری و شادی و لائیسیته!”؛ این دیگر شاهکار تمام عیار است. این یعنی از نظر ایشان فی الحال “اردوی رنج کار” صفش با رژیمهای جنایتکار و مرتجع و اپوزیسیون راست و ارتجاعی یکی است!
در میان هیاهوی ترور و خطر جنگ ( که بعید است بر پا شود، چون بخصوص جمهوری اسلامی بسیار آسیب پذیر است، و اگر هم درگیرد بسیار کوتاه مدت خواهد بود) آتش انقلاب زن زندگی آزادی هنوز برپاست. راست آنرا ندید میگیرد، چون اساسا آنرا مغایر با سیاست و منافعش میداند. اپوزیسیون راست دشمن سرسخت هر اقدامی است که توده مردم در آن نقشی مستقیم دارند، برای همین در آرزوی این است که سوار بر بمبهای که جنگنده های F35 اسراییل، بر ویرانه های به جا مانده از جنگ که شیرازه جامعه را از هم گسسته است در تهران فرود آید. چپ سنتی هم بیشتر به فکر مبارزه ضد امپریالیستی خودش است. کار برای برخی از این چپها تا آنجا پیش رفته که دیگر به طور جدی هشدار میدهد ناتو در تدارک جنگ جهانی سوم است، و برای راحتی وجدان خودشان فراخوان به قطب سوم میدهد که به میدان بیایید! برای این چپ جنبشی عظیم و زیررو کننده جاری در ایران مسئله جالبی نیست که به فکر سازمان دهی و رهبری آن باشد.
مسئله مهمی در میان این هیاهوهای فاجعه بار ترور و جنگ احتمالی، سازمان دادن اعتراضات فی الحال جاری، که آخرین مورد آن تظاهرات باشکوه کارگران واگن پارس وابسته به یکی از بزرگترین قطبهای اقتصادی که در زیر سیطره مافیای حکومتی است یعنی شرکت مپنا، در روز جمعه ۱۲ مرداد در اعتراض به مدیریت شرکت بخاطر توهین به کارگران است و دهها مورد اعتراضی دیگر و اعتراض شدید و پر توان علیه اعدام بخصوص زندانیان سیاسی زن که متهم به قیام مسلحانه شدند و حکم اعدام آنها صادر شده یا در آستانه صادر شدن است و جنبش پر قدرت دادخواهی در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی، پاسخ درست و قاطع به طرفهای تروریست و جنگ طلب است.
جنگ فراگیر بین جمهوری اسلامی و اسراییل نامحتمل است، نه صرفا بخاطر نبود مرز مشترک زمینی میان ایران و اسراییل بلکه بخاطر اینکه متزلزل شدن اسراییل، ( که این بخاطر توازن نظامی میان جمهوری اسلامی و اسراییل و متحدانش بسیار بعید است) توازن سیاسی کنونی میان کشورهای منطقه را و در نتیجه جهان را بهم خواهد ریخت، و این چیزی نیست که بورژوازی بخواهد. مسنله مهمتر اینکه بورژوازی در پی سرنگون کردن جمهوری اسلامی نیست. چون اینجا صرفا بحث بر سر سقوط و جابجایی ساده یک دولت نیست. چرا که با وجود جنبش های قوی اجتماعی، بخصوص چپ اجتماعی در ایران سقوط جمهوری اسلامی فرصت بزرگی را برای این جنبش ها فراهم می آورد. در ایران مسئله “موزاییکی بودن جامعه” مطرح نیست، مسئله جنبش های اجتماعی است که با پشتوانه بیش از چهار دهه مبارزه با یکی از هارترین رژیمهای ممکن مدافع نظم سرمایه داری، آنها را از یک “جنبش مدنی مطالباتی حداقلی” به جنبش های اجتماعی رادیکال و حداکثری تبدیل کرده است. در ایران بخصوص جنبش قوی ضد مذهبی شکل گرفته است که با سقوط جمهوری اسلامی این جنبش پتانسیل این را دارد که به یک جنبش جهانی تبدیل گردد. و نهایتا اینکه در ایران جنبش کارگری با وجود همه سرکوبگریها بسیار فعال و پر جنب و جوش است که با وجود کمونیسم کارگری که متحزب هم هست ( حزب کمونیست کارگری)، که طبقه کارگر را در عرصه سیاسی نمایندگی میکند، سقوط جمهوری اسلامی آخرین چیزی است که بورژوازی به آن فکر میکند.
چه جنگی میان تروریستها حاکم بر ایران واسراییل صورت گیرد یا نگیرد، در هر حال وظیفه کمونیستها سازمان دادن و رهبری اعتراضات جاری است. بخاطر وقایع اخیر، اپوزیسیون راست فعلا مسئله اش رهبری اعتراضات جاری نیست، هر چند هیچگاه هم نبوده، بلکه همیشه در تکاپوی این بوده در کریدورهای دولتهای غربی جای برای خود دست و پا کند؛ این اپوزیسیون فکر میکند با جنگ میتواند انقلاب را هم سرکوب کند. این فرصت مناسبی برای کمونیستها فراهم کرده تا بتواند به مثابه رهبر انقلاب جاری ظاهر شوند. و در این صورت تمام معادلات منطقه و جهان به نفع جنبش های اجتماعی چپ بشدت تغییر خواهد یافت.