شکست راست و فرصت کمونیسم-یاشار سهندی
انقلاب زن زندگی آزادی، هنوز هم در تب و تاب است. نشانه های آنرا شاید نتوان در کف خیابانها دید که البته این هم، داده درستی نیست؛ چرا که در یک هفته گذشته علاوه بر کوشش مردم در شهرهای مختلف برای بزرگداشت یاد جان باختگان، شعار نویسها، شعاردهی های شبانه، اکسیون های اعتراضی در خارج از کشور و تظاهرات جمعه زاهدان و بالاخره شاهد براه افتادن مجدد اعتراضات بازنشستگان و کارگران بودیم. اعتراضاتی که اکنون بر متن انقلاب رنگ و مفهوم دیگری دارند. در متن همچین شرایطی در دو هفته گذشته اتفاق مهمتری افتاد که نقش مهمی در پروسه انقلاب خواهد داشت و آن هیاهوی اپوزیسیون راست سلطنت طلب بر سر وکالت به رضا پهلوی بود که شکست سختی برای ایشان بود. شکستی که بطور واقعی بیانگر فضای بهتری برای چپ و کمونیسم در ایران فراهم آورده است. پروژه وکالت به رضا پهلوی تلاشی بود برای جلوگیری از این روند؛ اما در متن انقلاب زن، زندگی، آزادی به پایان محتوم خود رسید و شکست.
مُرده ای روی دست اپوزیسیون راست
این پروژه محکوم به شکست بود چرا که بر این توهم چاکران خاندان پهلوی سوار شده بود که گویا “پسر شاه” را همه می شناسند، پس بنابر این بطور طبیعی حق این است که ایشان وکالت همه را بی گفتگو به دست گیرد! این پروژه بر این توهم سوار بود که چون در خارج از کشور پرچم سه رنگ شیروخورشید نشان و شمشیر و بعضا تاج خاندان پهلوی، بصورت پر رنگ در تظاهرات ها بدست مردم معترض بود. بعد از تظاهرات استراسبورگ، مدعی شدند آنچه در استراسبورگ رخ داد “رژه باشکوه پرچم شیروخورشید نشان” بوده؛ و از هول حلیم افتادند تو دیگ!
این توهم شاید سرچشمه اش به نظر سنجی بر میگشت که در یک “جامعه آماری محدود”، ۴۳ درصد را به نفع خاندان پهلوی ثبت کردند! در خلوت خود، شاید از هشت میلیون ایرانی خارج کشور انتظار داشتند ۴ میلیون از این جمعیت، فورا و بدون چون و چرا وکالت را به شاهزاده اهدا کنند! و در مورد داخل ایران، مدعی هستند که با وجود اینترنت محدود مردم نتوانستند وکالت بدهند و گرنه حداقل بیست میلیونی وکالت محضری برای شاهزاده ارسال میشد!
این پروژه باید شکست می خورد، چون اپوزیسیون راست ادعای “انقلاب نوین” دارد، بعد میخواهد با سمبلی که به گفته خود ایشان سابقه اش به چند هزار سال پیش و به خدای اساطیری میترا میرسد پرچمدار آن شوند. نمی توان مدعی “نوین” بودن یک تحول اجتماعی مانند انقلاب شد و بعد سمبل هایی که مربوط به اساطیر است و در دل تاریخ دفن شده اند بر سر چوب علم کرد. بخصوص جُل پاره کاوه آهنگر را؛ ” نمی توان گذشته را به آینده فروخت.” در یک صورت اما امکانش هست، این که قصد داشته باشید جلو آینده را بگیرید. یکبار به طرز هولناکی در سال ۵۷ این امر صورت گرفت که تجربه سهمگین آن را جامعه ایران از سر میگذراند. تجربه ای که محدود به ایران نماند و بر مردم منطقه هم تحمیل شد و بادش به اروپا و امریکا هم رسید. برای همین مردم درس گرفته از تاریخ به همه اینها پشت کرده و ما شاهد استقبال مردم دنیا از انقلاب زن زندگی آزادی هستیم. جهانی شدن این انقلاب یک مانع بسیار مهم دیگر بر سر راه اپوزیسیونی است که میخواهد انقلاب جهانی را در چهارچوب ملی محدود کند، و برای همین سرش به سنگ میخورد.
بعد از شکست پروژه وکیل سازی و جنازه ای که روی دست شان مانده، برخی مدعی شدند که دست جمهوری اسلامی در کار بوده چون این ضربه ای بر خود شاهزاده بوده! اما با قبول رسمی این پروژه از سوی خود پسر شاه یعنی اینکه ایشان به راحتی میتواند از جمهوری اسلامی رو دست بخورد! خود جای سخت دارد. گر چه واقعیت چیز دیگری است، و این پروژه ای بود ارتجاعی که سعی کرد جلو امواج انقلابی را بگیرد که همه زندگی و همه خوشبختی و همه آزادی و برابری را هدف گرفته است، و پر واضح است که این از توان کل اپوزیسیون راست بیرون است.
یکی دیگر از دستاوردهای انقلاب جاری که بواسطه پروژه وکالت به رضا پهلوی برجسته شده، مسئله حزب و حزبیت است. در این زمینه هم راست به شدت ضعف دارد و تاریخا این امر ثابت شده است. حزبیت که چهار دهه است کمونیستهای کارگری بر آن تاکید میکنند. و این اوضاع و احوال بحث تحزب را بیش از بیش جلو آورده است و خود نیز فرصت مهمی برای کمونیسم کارگری پیش آورده است.
درسی برای چپ هراسان
سوی دیگر ماجرا بر میگردد به چپی که از فرط نگرانی حضور اپورزیسیون راست بخصوص شازده پهلوی، شب و روز خود را قاطی کرده بودند و مدام در حال هشدار دادن بودند که همه چیز دارد از دست میرود!
از نیمه خرداد سال جاری هشدارهای بنفش ایشان در پی سخنرانی رضا پهلوی که پوشش همزمان از سوی رسانه های فارسی زبان داشت شروع شد، که چه نشستید زلنسکی ایران به صحنه آمد! پرچم های شیرو خورشید نشان را در تظاهرات خارج از کشور را دیدند و فغان سر دادند که “شیب در خارج از کشور به نفع اپوزیسیون راست است!” شاهزاده با چند سلبریتی پیام تبریک سال نو فرستاد، گفتند شوخی نگیرید ( در حالی که یک شوخی بی مزه سیاسی بود) بلا سرمان می آید! در تمام این مدت هر وقت لب به سخن گشودند همه را ترساندند و بیش از همه خود را، که تاریخ در حال تکرار تجربه سال ۵۷ است. یکی از ایشان قول داد دیگر “خر نمی شوند!” و یکی دیگر به طبقه کارگر تشر زد اگر الان اعتصاب نکنی فردا نمی توانی مدعی شود که من هم سهم در انقلاب داشتم! و کسانی هم ابتدا به ساکن با چراغ قوه به دنبال انقلاب کارگری میگشتند! شاید همین چپ در توهم خود بزرگ بینی سلطنت طلبان نقش موثری داشتند، که نه مثل اینکه قدرتی هستند که خودشان خبر ندارند! امیدواریم شکست راست در پروژه وکیل بازی، تجربه ای برای این چپ باشد که خود و دیگران را مدام نترساند.
آیا راست بساطش را جمع خواهد کرد؟ جواب مسلما خیر است. خود را بازسازی خواهند کرد و باز هم تلاش خواهند کرد مانع عمق یافتن انقلاب شوند. اما این آخرین شکست اپوزیسیون راست یک واقعیت مهم را عریان تر کرد. واقعیتی که کمونیستهای کارگری متشکل در حزب کمونیست سالهاست بر آن تاکید میکنند که چپ اجتماعی قوی ای در بستر جامعه وجود دارد.
فرصت مهم برای کمونیسم کارگری
“انتخاب از سوی جامعه”، رفراندوم نیست، وکالت دادن به یک شخص نیست، پروسه انتخاباتی پارلمانی نیست، که یک روزی مردمی سر صندوق رای میروند و به یک قطب جامعه رای میدهند. بلکه این یک روند است. روندی که از جانب راست از بالا به ضرب تبلیغات کذب، قدرت رسانه های حرفه ای و همه اتاق های فکر جهان بورژوازی و دول غربی و ایضا اگر لازم شد نیروی نظامی، برای قیچی کردن خود انقلاب متحقق میشود. برای قطب چپ تنها یک راه برای تحقق آن وجود دارد. جامعه باید ببیند که این چپ جَنم این را دارد که قدرت را بگیرد، که میشود به این قطب اعتماد کرد که کار و زندگی را سروسامانی ببخشد. این تنها با عمیق کردن جنبش های اعتراضی علیه همه بی حقوقی های حاکم ممکن است. باید توقعات مردم از زندگی و خودشان را بالا برد، تا هیچ نیروی نتواند به راحتی به سرکوب توقعات و انتظارات مردم از زندگی بپردازد. یک نمونه روشن و جاری آن مبارزه علیه اعدام به عنوان قتل عمد دولتی است، که خانواده های محکومان مواد مخدر به صف مبارزه علیه نفس اعدام پیوستند. ناتوانی راست در این امر را میتوان در پیام رضا پهلوی برای قتل مهدی کرمی و محمد حسینی مشاهده کرد که تلویحا از اعدام دفاع کرد. و این پیامی بود علیه خواست بر حق جامعه ای که چهار دهه است زیر سایه اعدام، روز را به شب میرساند.
رسالت کمونیستها “عمیق تر کردن نه مردم” است، و با وجود جامعه ای که از چپ اجتماعی قوی برخوردار است این ممکن است و تا همین جا هم اگر تلاشهای راست یکی پس از دیگری به بن بست میرسد نتیجه حضور همین چپ و نیز حزبی است که هدفش سرنگونی جمهوری اسلامی با طرح خواسته های عمیقا رادیکال و انسانی است، و این محدود به چهار ماه گذشته نبوده است. در چهاردهه گذشته قدم به قدم کمونیسمی در ایران شکل گرفته که به همان نسبتی که خود رادیکالتر شده، جامعه را نیز رادیکال تر کرده است. به بن بست خوردن مداوم اپوزیسیون راست تماما به این بر میگردد که خواستهای جامعه بسیار فراتر از دنیای کوچک و محدودی که ایشان وعده میدهند، است. راه مقابله با اپوزیسیون راست تنها به افشاگری آنها ختم نمی شود، این بخش کوچکی از کار کمونیستهاست، تجربه تاکنونی ثابت کرده است که ایزوله کردن و آچمز کردن این اپوزیسیون با توجه به دو موضوع ممکن است: اولا نوک حمله باید تماما متوجه حکومت مستقر و سرنگونی تمامیت جمهوری اسلامی باشد، دوما معنای عملی بخشیدن به شعارهای مردمی است که آزادی وبرابری را فریاد میزنند. معنای عملی بخشیدن یعنی اینکه آزادی و برابری را باید به خواستهای روشن و شفاف تبدیل کرد.
بارها تاکید کردیم روزنه ای مهم ( اکنون دارد به شکاف بزرگی تبدیل میشود) برای کمونیسم و کمونیستها فراهم شده است، که خود در پدید آمدن آن نقش داشتند؛ تا قدرت سیاسی را به کف آورند. اگر قرار بر “تکرار تاریخ” باشد، این بار باید انقلاب اکتبر در ابعاد بسیار بزرگتر و عمیق تر تکرار شود و این بسته به همت و تلاش کمونیسم کارگری درایران است. کاری که حزب کمونیست کارگری مصمم به انجام آن است.