طبقه کارگر، کارگران نفت درمیدان و وظیفه کمونیستها-یاشار سهندی
عصر جمعه، کسالت بارترین زمان ممکن است! چرا؟ شاید دلیلش این است به فردایی نزدیک میشوید که آغاز یک هفته دیگر از مصیبت و بدبختی است. در یک همچین حال و هوایی که صبح آن روز را هم مجبور بودم سرکار بروم، خسته از کار مثلا استراحت میکردم، اما چشم و گوشم به اخبار بود؛ جنگ و کشتار و ویرانی و آوارگی در غزه متوقف نمی شود. هر دو سوی ماجرا خود را در کشتار مردم محق میدانند. مفسران فکر میکنند به تماشای بازی مهیجی نشسته اند و سعی در “آنالیز بازی” دارند. اسم روم باستان و کولوسئوم، محل به جان هم انداختن برده ها بد در رفته است. در زمان حاضر باندهای سیاه حاکم به جان مردم افتاده اند.
بیزار از همه گی ایشان با ریموت کانالهایی را بالا و پایین میکنم. در کانالی میزگردی با این سوال “آیا طبقه کارگر هنوز سیاسی نشده است؟” پخش می شد. زمان زیادی از برنامه نگذشته بود و تازه شروع کرده بودند به بررسی موضوع؛ پریشان و خسته بودم، عنوان برنامه پریشان ترم کرد. با خودم گفتم دوباره نشسته اند به “آسیب شناسی” و الان است که هر چه بدبختی است سر ما کارگران آوار کنند.
از آن برنامه های حوصله بر تلویزیونی که هر کدام یک ریز ۱۰ تا ۱۵ دقیقه حرف میزنند و گاهی حرف اصلی شان یادشان میرود چی بود! با بی حوصله گی، حوصله کردم! سه مهمان برنامه متفقا سوال برنامه را زیر سوال بردند که اساسا این سوال اشتباه است چرا که مبارزه کارگر در جایی مثل ایران که زیر دیکتاتوری عریان بسر میبرد سیاسی است، و یکی از مهمانان برنامه سابقه آنرا به دهه ها قبل هم برد. خود مجری هم معترف شد مردم ایران سیاسی ترین مردم دنیا هستند. فقط معلوم نیست با این آگاهی چرا میزگردی با چنین سوالی ترتیب داده بود! ظاهرا “طبقه کارگر” را جزو مردم نمیدانسته که چنین موضوعی را تشخیص داده که باید درباره آن میزگرد داشته باشد.
بهرحال، نهایتا مشخص شد که چپ ایران قوی است، معلوم شد مبارزات کارگران نباید در محدود کارخانه باقی بماند و فعالین چپ کارگری هم به این امر واقفند و اینکه “اگر تشکلی کارگری بخواهد در زیر این سرکوب دوام یابد، باید اجتماعی شود؛ مانند نمونه هفت تپه همه شهر درگیر ماجرا شوند”( نقل به معنی). این را مهمانی میگفت که کمی قبلتر انقلاب زن زندگی آزادی را مربوط به کارگر نمیدانست و معتقد بود “طبقه کارگر” با “زیرکی و آگاهی کامل” چون دیدند از کارگر حرفی در میان نیست، خود را عقب کشیدند! این عزیز ظاهرا حافظه تاریخی اش بسیار کوتاه مدت است و به یاد نمی آورد در میان شگفتی همگان کارگران پروژه ای نفت با شعار مرگ بر دیکتاتور در همان ابتدای شکل گیری انقلاب زن زندگی آزادی دست به اعتصاب زدند. البته وقتی به نفعش بود حافظه اش به او و ما یادآوری کرد: “نتیجه منشور ۲۰ تشکل چی شد!؟” البته یکی دیگر از مهمانان جواب ایشان را به شکل دیگری داد. به نوعی چهار نفرشان، مهمانان به اضافه مجری انتظار داشتند “طبقه کارگر” که تاکید داشتند از تشکل بادوام و سراسری برخوردار نیست و ظاهرا هیچکس هم نمایندگی سیاسی این طبقه را بر عهده ندارد، به مثابه رهبر در میدان باشد! این وسط این عزیزان که ظاهرا همه جوره به زیر و بم فعل و انفعالات “طبقه کارگر” آشنا هستند کجای این ماجرا هستند سوالی است که جوابی برایش نیست! اما چیزی که این وسط برایم جالب شد این بود که این “دوستان عزیز” چرا اینقدر دیر متوجه شدند چپ در ایران قوی است و قوی بودن آن هم به اجتماعی بودن آن ربط دارد، به این معنی که مبارزه محدود به چهارچوب کارخانه نیست، امری که ما کمونیستهای کارگری متشکل در حزب کمونیست کارگری سالها بر آن تاکید داریم، و ایشان ظاهرا جدیدا به این نتیجه رسیده اند که “تازه باید اجتماعی شود.” بهرحال چند وقتی است که “این دوستان عزیز” ( این شامل برخی دیگر هم میشود) چراغ خاموش یک جورهایی دیدگاههای حزب کمونیست کارگری را پذیرفته اند، اما در عین حال به روی خودشان هم نمی آورند. البته این ماجرا مسبوق به سابقه است. خیلی سال پیش نیز زیر فشار نقد پوپولیسم از سوی اتحاد مبارزان کمونیست خاطرمان هست که بخشنامه کردند که در متون منتشر شده از سوی ایشان روی بورژوازی ملی و مترقی خط بکشند؛ شتر دیدی ندیدی! بگذاریم و بگذریم! امیدواریم این امر تداوم داشته باشد، اما بعید میدانم.
در همین رابطه متاسفانه چیزهایی مشاهده میشود که باور کردن آن سخت است. در همین میزگرد اشاره به انبوه مبارزات کارگران معلمان و پرستاران شد. بخصوص در همین یکماه اخیر، اما تا آنجا که من به اینترنت و شبکه های اجتماعی دسترسی دارم من ندیدم امثال این “دوستان عزیز” یک کلام در مورد مبارزات کارگران شرکت نفت چیزی بگویند، یا سازمانهای سیاسی چپ و مدعی کمونیسم بیانیه ای صادر کنند و به حمایت از این مبارزات بپردازند. تا روز شنبه ۲۷ آبان، در یک برنامه تلویزیونی دیگری، از سوی جریان دیگری که تنها در اسم سازمانی با هم متفاوت هستند صرفا به ذکر خبر این مبارزات اکتفا شد و نهایتا هم به “سکتاریسم در خارج از کشور” رسیدند که حتی با وجود آنکه تلویزیون مشترک دارند اما عاجزند یک برنامه خبری، یا فعالیت جمعی در حمایت از مبارزات کارگران داشته باشند!
اما در روی زمین سفت، کارگران به مبارزه خود ادامه می دهند. کارگران نفت یکی از کلیدی ترین بخشهای طبقه کارگر در مبارزات نیم قرن گذشته ایران بوده، و همیشه هوش و حواس کمونیستها به مبارزات این کارگران بوده است. و جمهوری اسلامی هم شش دانگ حواسش بوده که “انفجاری میان کارگران”، بخصوص کارگران نفت “واقع نشود” برای همین این کارگران را با سیاستهای رذیلانه، به بخشهای مختلف تقسیم کرده اند که اتحاد مبارزاتی میان آنان شکل نگیرد. اما یک امر را کل بورژوازی نمی تواند درک کند که کارگر ناچار است مدام به مبارزه برخیزد. یعنی خود سرمایه آنها را به مبارزه می کشاند. تفرقه افکنی در میان کارگران مسلما موجبات کند شدن مبارزات می شود اما مبارزه تعطیل نمی شود، چون استثمار خشن سرمایه همیشه بر قرار است. در یکماه گذشته مبارزات بخش های رسمی شرکت نفت در آغاجاری و سکوهای حفاری تاکیدی است بر همین حقیقت.
اکنون به مدد رسانه های اجتماعی و کانالهای ماهواره ای کمونیستها بیشتر از هر زمانی در دسترس کارگران هستند، و کارگران در دسترس کمونیستها؛ این ابزارها بهترین وسیله برای “رهمنود” و “سازماندهی” هستند که در اختیار کمونیستها است هر چقدر هم از نظر فنی محدودیت داشته باشند. اما متاسفانه برنامه تلویزیونی ای که در اختیار چپ سنتی است، ابزاری شده برای ایجاد یاس و دودلی و بدتر از آن سکوت در باره مبارزات یک بخش مهم طبقه کارگر ایران.
این چپ این روزها تمام هوش و حواسش در غزه است و این چپ متوجه نیست” سر مار در تهران است.” ایشان اما آدرس اشتباهی میدهند، ناتو را نشان میدهند. اما برای نجات مردم فلسطین و اسرائیل از دست جنایتکاران اسلامی و فاشیسم حاکم بر اسرائیل و حتی برای کوتاه کردن دست ناتو یکی از مهمترین و فوری ترین کارها در دنیای کنونی سرنگونی حکومت اسلامی در ایران با انقلاب است. در این شرایط هر مبارزه، از هر بخش از جامعه و بخصوص کارگران بسیار مهم و حیاتی است.
در وسط این مبارزه پرسیدن اینکه آیا طبقه کارگر سیاسی نشده پرت ترین سوال ممکن است. این را اگر کسی تشخیص نمی دهد و هنوز برایش سوال است از گیج سریاش نیست بلکه نشانگر این است که او خود را در حاشیه میداند و به عنوان یک داور تنها به خطا گرفتن در سیر مبارزه دلش خوش است. رسانه های بورژوایی هر گاه در گوشه ای اعتراضی را که میتواند به طبقه متوسط موهوم بچسباند در این کار شک و تردید به خود راه نمی دهند، و فعالیت فلان فعال سیاسی که در گوشه ای دیگر غُر میزند را سعی میکنند یک جورهایی با اسم رمز “جامعه مدنی” به خورد خلق الله بدهند؛ اما چپ سنتی در بطن مبارزات یادش هست که مدام یادآوری کند که کو تشکل سراسری طبقه کارگر؟ سرنوشت منشور ۲۰ تشکل چی شد؟ و طبقه کارگر کجاست!؟ طبقه کارگر در مبارزات بی شمارش در میدان است. رسانه های بورژوایی تا آنجا که زورشان میرسد این مبارزات را سانسور می کند، اما کمترین انتظار از کمونیستها این است که این مبارزات را پاس بدارند و جامعه را متوجه آن کنند؛ بخصوص مبارزات کارگران نفت که در ایران از صغیر و کبیر از سیاسی و غیر سیاسی اذعان دارند که این کارگران نقش اصلی و اساسی در انقلاب را دارند. کارزار حمایت از کارگران نفت باید گسترش یابد. میگویند کارگران رسمی “سفارش” شده هستند. اما همینکه این کارگران به صف مبارزات سراسری کارگران پیوسته اند بیانگر این است که کارگر هر چقدر هم سفارشی دیر یا زود به صف مبارزه طبقه خودش می پیوندد و مهمترین وظیفه رسانه های چپ و کمونیست در این زمان تلاش برای ایجاد فضایی برای اتحاد کارگران رسمی و پیمانی شرکت نفت است تا این سد تفرقه بشکند، و در کنار آن باید تمام جامعه را متوجه مبارزات این بخش مهم طبقه کارگر ایران کرد که در این صورت بزرگترین تحول سیاسی جامعه ایران رقم خواهد خورد، و بی شک سرنگونی حکومت اسلامی با انقلاب و به رهبری کمونیستها به مثابه نمایندگان سیاسی طبقه کارگر کل دنیای معاصر را بشدت تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.