متن سخنرانی حمید تقوایی در پنلی با همین عنوان در ٢۴ ژوئن در تورنتو انقلاب جاری و مساله دموکراسی و حقوق بشر: انقلاب جاری و مساله دموکراسی و حقوق بشر
موضوع این پنل انقلاب زن، زندگی، آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است. روشن است که جمهوری اسلامی فرسنگ ها حتی از بدترین دموکراسی های دنیاعقب تر است. از بیشترین نقض کنندگان حقوق بشر عقب تر است. ولی دموکراسی و حقوق بشر کافی نیست. خوب است ولی کافی نیست. انقلاب بر سر زن زندگی آزادی است. و دموکراسی عین آزادی نیست. رفاه و تامین زندگی در حقوق بشر نیست. دموکراسی و حقوق بشر در مورد حقوق زن نیز حرف چندانی ندارند.
بگذارید اول در یک سطح عمومی صحبت کنم و بعد برسم به نیروهای اپوزیسیون و بحثی که در پنل مطرح شد که چرا نیروهای اپوزیسیون در برابر هم قرار گرفته اند.
بیانیه حقوق بشر را در نظر بگیرید. دو امر مهم جامعه ایران یعنی لغو مجازات اعدام و سکولاریسم در حقوق بشر نیست. همه کسانی که از حقوق بشر دم میزنند به بیانیه جهانی حقوق بشر رجوع میکنند و این بیانیه در مورد این دو مساله محوری جامعه ایران ساکت است. یعنی کسی میتواند به حقوق بشر معتقد باشد ولی اعتراضی به دخالت مذهب در دولت نداشته باشد و با مجازات اعدام هم مخالف نباشد. مثل دولت آمریکا که هنوز در اکثر ایالتهایش مجازات اعدام برقرارست و مدعی رعایت حقوق بشر هم هست.
برای جامعه ایران حقوق بشر سقف کوتاهی دارد. جامعه ایران بلند شده و مشت به آسمان میکوبد. جنبش جاری در ایران را اولین انقلاب زنانه جهان می نامند. نه خدا را بنده است و نه عشق به میهن و پرچم و تمامیت ارضی دارد. عشق به آزادی دارد، عشق به زندگی دارد، عشق به رهائی دارد، عشق به برابری زن و مرد دارد، و شما می آئید حقوق بشر را جلویش میگذارید؟ دموکراسی و پارلمانتاریسم را وعده میدهید؟ جامعه میگوید میخواهم در سرنوشت خودم نقش داشته باشم. آقا بالاسر نمیخواهم. ما نتیجه مبارزه برای دموکراسی را در انقلاب مشروطه صد و خرده ای سال پیش دیدیم. ما پارلمان داشتیم. مثلا انتخابات داشتیم. در جمهوری اسلامی هم انتخابات هست. همه دیکتاتوری های دنیا بالاخره امروزه پارلمانی سر هم میکنند و انتخاباتی راه میاندازند. مساله فقط بر سر تقلب در انتخاباتها نیست مساله اینست که بقول جنبش اشغال در همین غرب مهد دموکراسی، آزادی از صندوق رای بیرون نمی آید. در انتخاباتها در همین کشورهای غربی هر چهار پنج سال یکبار این میرود آن می آید، آن میرود این می آید. مردم از این ناراضی میشوند به آن رای میدهند و از آن ناراضی میشوند به این رای میدهند. و بعد هم برای چهار سال میروند خانه و دولتها جنگ میکنند، صلح میکنند، مالیاتها را کم و زیاد میکنند، از خدمات اجتماعی میزنند، سقط جنین را ممنوع میکنند و غیره و غیره و دست کسی هم بجائی بند نیست تا چهار سال بعد.
به این میگویند دموکراسی. آیا مردم ایران دارند برای این انقلاب میکنند؟ مردم یک بار برای این بلند شدند، در انقلاب مشروطه، به اینجا رسیدیم. امروز باز می بینیم همان گفتمانها دارد مطرح میشود. حقوق بشر و دموکراسی. اینها بویژه در شرایط امروز از کلمات کلیدی دولتهای دنیا است. این مقولات اساسا در برابر کمپ شوروی در دوره جنگ سرد مطرح شد. در دموکراسی جنگ سردی پینوشه جزو کمپ دموکراسی است چون جزو بلوک غرب است. حسنی مبارک جزو کمپ دموکراسی است، شاه ایران جزو کمپ دموکراسی است. چرا؟ چون هر کسی در برابر شوروی است خودبخود در کمپ دموکراسی قرار میگیرد. من هیچ زمان طرفدار شوروی نبوده ام. شوروی چیزی بجز یک سرمایه داری سرکوبگری تحت لوای سوسیالیسم نبود. ولی در برابر شوروی کمپی درست شد بعنوان کمپ دموکراسی که همه خونتاهای نظامی آمریکای لاتین جزو آن بودند. و هنوز هم هستند.
حقوق بشر را هم بعد از جنگ دوم علم کردند باز در برابر کمپ شوروی چون آن موقع سوسیالیسم در دنیا محبوبیت توده ای داشت. سکولاریسم را در حقوق بشر نگنجاندند چون خودشان به مذهب در برابر “خطر سرخ” در کشور خودشان احتیاج داشتند. مسکوت گذاشتن سکولاریسم یک اشتباه لپی نبود، آنرا لازم نداشتند. کمپ غرب به مذهب احتیاج داشت. همین امروز می بینید آقای ترامپ میرود با انجیل – که سرو ته بدست گرفته- عکس میگیرد که محبوب شود. این را عینا دیدیم. تکیه کلام همه شان “God bless America” است. این کاربرد خدا و میهن امری جهانی است.
در اول همین جلسه یکی از دوستان که میخواست با پرچم در جلسه شرکت کند بمن گفت آقای تقوائی یک خدا یک پرچم یک میهن، درسته؟ گفتم من خدا را قبول ندارم، بقیه اش را خودت حساب کن!
میخواهم بگویم یک سیستمی هست، یک سیستم سیاسی از پیش تعیین شده ای هست با یک آیکونهائی، با یک جارگونهائی، با یک کلمات کلیدی ای که وقتی میگوید دموکراسی و حقوق بشر یعنی طرفداری از دولتهای غربی! امروز معنی سیاسی واقعی این کلمات اینست.
اگر دیکشنری را نگاه کنید دموکراسی یعنی حکومت مردم. جامعه وقتی از انقلابی بیرون می آید همین تلقی را از آزادی دارد. مثلا بعد از انقلاب آمریکا “Bill of Rights” نوشته میشود و اعلام میکند
” “Of the people, by the people, for the people ،
از مردم، بوسیله مردم، برای مردم. نمیگوید دموکراسی، نمی گوید حتی ملت آمریکا میگوید مردم! شعار محوری انقلاب قرانسه هم آزادی و برابری است. آزادی و برابری مردم. کدام انقلاب در دنیا آرمانش دموکراسی و حقوق بشر بوده؟ اما امروز این مد شده است. بین کی ها؟ بین بالائی ها.
اما انقلاب زن زندگی آزادی بر سر این نیست. این سقف کوتاهی است. باید خم بشوی بروی توی این سوراخ. اگر تمام قد بایستید میرسید به آسمان، میرسید به آزادی و برابری. در ایران دارند شعار میدهند کرد بلوچ آذری آزادی و برابری. اما بخشی از اپوزیسیون راست میگوید کردها تجزیه طلب هستند و برای سربازی که در درگیری با بلوچها کشته میشود دل میسوزانند. به هر کس بگوید طرفدار حزبی در کردستان هستم انگ تجزیه طلب میزنند. ولی مردم ایران اعلام میکنند کرد بلوچ آذری آزادی و برابری.
دوستان این انقلاب توی این سوراخ نمیرود! این انقلاب در این دخمه نمیرود. این انقلاب علیه صد سال دیکتاتوری بلند شده است. صد سال با “خدا شاه میهن” پدر مردم را درآورده اند. این انقلاب نه خدا را میخواهد نه شاه را میخواهد نه میهن را. گفتمان دموکراسی و حقوق بشر مال آنهاست. ما آزادی و برابری میخواهیم. ما رهائی میخواهیم. این انقلاب زنانه است. میخواهد دنیا را عوض کند. این انقلاب میخواهد عالمی از نو بسازد و زنو آدمی. شما میخواهید دموکراسی و حقوق بشری که در مورد اعدام و دخالت مذهب در دولت ساکت است را بمن بفروشید؟ نمیخرم! آن کلید به این قفل نمیخورد. جواب مردم اینها نیست. این بین مردم تفرقه می اندازد که انداخته. و شما دارید این را مشاهده میکنید..
اینطور نیست که قبل از شروع انقلاب زن زندگی آزادی همه نیروهای اپوزیسیون طرفدار انقلاب بودند. چنین نبود. امروز انقلاب مد شده است. انقلاب خودش را تحمیل میکند.
کسانی بودند مثل حزب ما که چهار دهه پیش پرچم انقلاب را بلند کردند. نیروهائی هم بودند که از همان چهار دهه پیش گفتند مسامحه. گفتند رژیم چنج. گفتند بحران آفرینی در مرزها. گفتند رفراندوم. گفتند قانون اساسی. رفتند با جنبش بنفش عکس گرفتند. با جنبش سبز عکس گرفتند. اما وقتی انقلاب شد اینها هم یک شبه “انقلابی” شدند! ضرورت زمانه است. تحت فشار انقلابی شده اند. خب این انقلابیگری عاریتی است. این نوع انقلابیگری فقط میتواند انقلاب را به عقب بکشاند. این انقلابیگری استراتژیش تغییر اوضاع با حداقل تغییرات است. با حداقل تغییرات! میخواهد بخش هر چه بیشتری از سیستم موجود را نگهدارد.
شما از این نیرو اسم نبردید اجازه بدهید من اسم ببرم: سلطنت طلبها. منشور جرج تاون منشور مهسا نبود، منشور چپاندن انقلاب در کریدورهای تنگ دیپلماسی جهانی بود. نود در صد منشور در مورد این معاهده و آن کنوانسیون و روابط بین دولتها است. گویا مردم انقلاب کردند برای اینکه وفاداری به کنوانسیونهای بین المللی را اعلام کنند! دهه هشتادی انقلاب کرده است که به کنوانسیونها و معاهدات بین دولتها بپیوندیم؟! معاهداتی که شان نزول اکثرشان هم ضدیت با کمپ شوروی بوده است؟ و تازه در بهترینش که حقوق بشر باشد مسائل اساسی جامعه ایران اصلا آدرس نشده است؟
سلطنت طلبها نظامی را به مردم وعده میدهند که حدود ۵٠ سال قبل مردم با همین خواستهای امروزیشان سرنگونش کرده اند. و بعد هم مدعی اند که طرفدار دموکراسی و حقوق بشر هستند.
دموکراسی و حقوق بشر با وجود همه کمبودها و نارسائیهائی که توضیح دادم صدها بار از جمهوری اسلامی بهترست اما جنبش توده ای مردم فی الحال خواستهای بسیار پیشروتری را مطرح کرده است. چند سال قبل کارگر اعتصابی هفت تپه اداره شورائی را مطرح کرد و دانشگاه ها هم از آن استقبال کردند. امروز هم منشور بیست تشکل از زدن بزیر هرگونه قدرت مافوق مردم صحبت میکند. جامعه از ١٠٠ گذشته شما ۵٠ را به او وعده میدهید؟! پارلمانی که کارکردش را در صد سال اخیردیده ایم را وعده میدهید؟ بله ترکیه هم از جمهوری اسلامی بهتر است، مراکش هم بهتر است، ولی این که بحث نشد. ما برای اینکه یک کمی وضع بهتر بشود انقلاب نمیکنیم. اگر هم کمی بهتر شود مثل کش کوتاه بر میگردد سر جای اولش. پارلمان براه می اندازید. یکی دو سال ممکن است دوام بیاورد ولی سال سوم “رهبری” پیدا میشود که به اسم نظم و امنیت ملی و تمامیت ارضی و غیره پارلمان را میکند سکه یک پول! این کار را کردند.
ولی نیروی راستی که گفتم سلطنت طلبها جزئی از آن هستند حتی همین دموکراسی و همین حقوق بشر را هم قبول ندارد. چرا قبول ندارد؟
ببینید، تمامیت ارضی برای دموکراسی لیبرالی غرب تابو نیست. در همین کانادا حزب “پارتی کبکوا” دوبار برای جدائی ایالت کبک رفراندوم کرده و خیلی هم محترم است، فعالیتش را میکند در پارلمان نماینده دارد و ممکن است برای بار سوم هم رفراندوم کند. کسی هم بعنوان خیانتکار و در هم شکننده خط قرمز مرزها و از این خزعبلات به آن حمله نمیکند. این لیبرالیسم غربی است. این دموکراسی غربی است.
میدانید دموکراسی غربی ارتش را چطور تعریف نمیکند؟ نیروئی برای دفاع از مردم کشور در برابر دشمن خارجی. لااقل تعریف رسمی ارتش این است. اما بروید منشور جرج تاون را بخوانید. اعلام کرده خط قرمز ما تمامیت ارضی است. و وظیفه ارتش را هم – که در ضمن میخواهد بخش متخصص سپاه را به آن ملحق کند- دفاع از تمامیت ارضی تعریف میکند. یعنی هرکس از خط قرمز تمامیت ارضی عبور کند علیه اش لشکرکشی میکنم. کاری که رضا شاه و محمد رضا شاه و جمهوری اسلامی کردند.
این دموکراسی نیست، کنار لیبرالیسم غربی قرار نمیگیرد. این کنار فاشیستهای غرب قرار میگیرد. راست ترین نیروهای اینجا میخواهند سر “پارتی کبکوا” را ببرند. فاشیستها! طرف در ایران مدعی دموکراسی است رفته کنار فاشیست غربی ایستاده. وقتی میگویند وظیفه ارتش دفاع از تمامیت ارضی است یعنی میخواهم ارتش را سازمان بدهم علیه کردها و بلوچها. اگر یک کردی به خودش اجازه بدهد و بگوید بخاطر تبعیض ملی من میخواهم جدا بشوم علیه اش لشکر میکشند. شما دموکرات نیستید فاشیست اید! شما بنا بر تعریف دیکشنری از دموکراسی فاشیست هستید و نه فقط از دید من چپ. بر مبنای سنت دموکراسی لیبرالی غرب شما فاشیست هستید. عزیز من شما به دموکراسی ربطی ندارید.
بعد از حقوق بشر دم میزنند اما در جمله بعدی میگویند پدر حقوق بشر کوروش کبیر بود! این دفاع از حقوق بشر است و یا دفاع از کوروش کبیر؟! کسی که حقوق بشر را به کوروش هخامنشی می بندد از حقوق بشر دفاع نمیکند یک امپراتوری عصر برده داری را بزرگ میدارد. مردم کرد زبان چرا باید حقوق بشر تو را قبول کنند؟ کردها که به کوروش هخامنشی ربطی ندارند. کردها اجداد خودشان را مادها میدانند. عرب زبانان در ایران نسب خودشان را به حمورابی میرسانند. آنوقت شما میخواهید با حقوق بشر کوروشی همه مردم را نمایندگی کنید؟!
این تعریف از حقوق بشر مکمل خط قرمز تمامیت ارضی است. خط قرمزی علیه همه غیر فارسها که ربطی به کوروش کبیر ندارند. افتخارات آبا و اجدادی را باید کلا از جامعه جمع کرد ولی وقتی یکی را برجسته میکنید علیه بقیه بمیدان آمده اید.
این حتی ناسیونالیسم ایرانی نیست، عظمت طلبی فارس است. این دیدگاه در غرب کنار کسی مثل ترامپ قرار میگیرد که سلطنت طلبها هم خودشان صریحا از او دفاع میکنند. ترامپ میخواست مکزیکیها را از آمریکا بیرون بیاندازد. اینها هم میگویند هرکس دم از جدائی بزند با ارتش میروم سراغش. حالا حتی یک نیروی تجزیه طلب در ایران نداریم. همانطور که جمهوری اسلامی هر مخالفش را جاسوس اسرائیل مینامد اینها هم به هر مخالفشان میگویند تجزیه طلب. کافی است شما به زبان کردی اعتراض کنید تا با “اتهام” تجزیه طلبی، که اساسا جرم نیست، به سراغتان بیایند. مثل اینست که کسی در اینجا بگوید “این عضو پارتی کبکوا است، بگیریدش”! با معیار رقیق ترین لیبرالیسم غربی این فاشیسم عظمت طلب است.
چنین نیروئی در ماههای اول انقلاب، چون دولتها و رسانه ها مطرحش میکنند، پشت تریبونها میرود و مدعی وحدت میشود. و دیدیم کارشان به کجا کشید. وقتی منشور جرج تاون منتشر شد و رضا پهلوی دعوت کرد که همه سوار اتوبوس او بشوند، من نوشتم اتوبوسی به ته دره. الان اتوبوس ته دره هم نیست. دود شد و به هوا رفت. با بدترین فحاشی ها بجا هم افتاده اند. خود آنهائی که در جرج تاون دور یک میز نشستند مورد شدید ترین حملات شاهی ها قرار گرفتند. ببینید شعبان بی مخهایشان چه بساطی براه انداخته اند. در مدیای اجتماعی و در خیابانهای شهرهای خارج کشور.
من سئوالم از شاپرک شجری زاده ( سخنران دیگر پنل) اینست که چرا این وضعیت را به حساب اپوزیسیون میگذاری؟ مگر اپوزیسیون فقط همین ها هستند؟ یک شاخه دیگر اپوزیسیون هست که همزمان با جرج تاون، هشدار داد که مردم مواظب باشید این اتوبوس به ته دره است. این نسخه تفرقه است. منشوری که وظیفه ارتش را جلوگیری از “تجزیه طلبی” تعریف میکند و بجای آزادی و حتی بجای دموکراسی ادعائی اش به کنوانسیونهای بین المللی متوسل میشود بیشتر یک دیپلماتی است که خودش را با دولت اشتباه گرفته. اگر هم بعنوان دولت میخواهی صحبت کنی باید بگوئی سازمان ملل سکولاریسم و لغو مجازات اعدام را هم در حقوق بشرت بگنجان که به مبارزات جامعه ایران مربوط بشود. این را که نمیگویند هیچ، همین حقوق بشر موجود را هم با عظمت طلبی فارس مخلوط میکنند و تبدیلش میکنند به پرچم ترامپ. ترامپیسم در ایران!
نکته مهم دیگر اینست که آیا مساله ایران فقط حقوق بشر و دموکراسی است؟ گرانی و سونامی و تورم چه؟ فقر چه؟ حقوقهای یک پنجم خط فقر چه؟ کودکان کار و خیابان چه؟ زباله گردها چه؟ تکلیف اینها چه میشود؟ حقوق بشر هیچ چیز راجع به وضعیت اقتصادی و معیشتی نمیگوید. چیزی راجع به جبر اقتصادی نمیگوید. هیچ چیزدر مورد دره عمیق بین فقر و ثروت، بین “حقوقهای نجومی و فلاکت عمومی”، نمیگوید. هیچ چیزی در این مورد نمیگوید که پسر یک میلیاردر تا ده نسل بعدی میتواند بخورد و بخوابد و پسر یک کارگر دیپلم نگرفته باید وارد بازار کار بشود و دو شیفته کار کند و هنوز هشتش گروه نه باشد.
ریاضتکشی اقتصادی در آن مملکت میدانید یعنی چه؟ ریاضتکشی امری جهانی است سیاست بانک جهانی است. فرض کنید در ایران انقلابی شد و حکومتی با پرچم دموکراسی و حقوق بشر آمد روی کار. نهادهای جهانی سرمایه میگویند شما اگر میخواهی اقتصادت راه بیفتد نسخه بانک جهانی را پیاده کن. همانطور که به فرانسه و انگلیس و بقیه هم گفته اند. ولی ایران فرانسه نمیشود. در فرانسه برای اینکه ریاضتکشی اقتصادی را پیاده کنند باید دستاوردهای طبقه کارگر را پس بگیرند. در کشورهای غربی کارگران و توده مردم انقلاب کرده اند و در سنت دموکراسی غربی مبارزه کرده اند و دستاوردهائی دارند مانند بیمه های بیکاری و خدمات رفاهی و غیره. سیاست ریاضتکشی اقتصادی در غرب یعنی باز پس گرفتن این دستاوردها. بیمه ها را میزنند، مثل فرانسه سن بازنشستگی را بالا میبرند و غیره. کمربندها را سفت میکنند و این معنی ریاضتکشی اقتصادی در غرب است. ولی در ایران کمرها فی الحال به پشت چسبیده. جای سفت کردن ندارد! بنابرین باید بکوبید. باید بکوبید. مهم نیست روی کاغذ به دموکراسی قسم میخوری. کارگری که که بلند میشود و میگوید ریاضتکشی اقتصادی را قبول ندارم باید بکوبی چون سرمایه های داخلی و خارجی باید آنجا کار کنند و سود آور باشند. به این دلیل است که در ایران دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری داریم. از نظر بارآوری کار، از نظر سطح تکنولوژی تولید، از نظر دستاوردهای اجتماعی طبقه کارگر، از نظر انباشت سرمایه ها، جامعه ایران ته صف است. این جامعه با دموکراسی دردش دوا نمیشود. نه اینکه دموکراسی می آید فقر بجا میماند. دموکراسی هم نمی آید. چون آن تولید در ایران با آن سطح نیروهای مولده و با آن سطح رشد سرمایه داری جهانی دویست سیصد سال از غرب عقب تر است. ریاضتکشی اقتصادی اگر در غرب یعنی بالا بردن سن بازنشستگی و زدن بیمه های اجتماعی، در ایران یعنی تسمه کشیدن از گرده طبقه کارگر. چون بیمه های اجتماعی ای در کار نیست. چون سن بازنشستگی فی الحال بالا است. بنابرین باید بزنی و بکوبی و به کارگر حق سندیکا ندهی، حق تشکل و تحزب ندهی، حق اعتراض ندهی و اگر بخواهی جلوی دهان کارگر را بگیری باید جلوی دهان نویسنده را هم بگیری، جلوی روشنفکر و دانشجو را هم بگیری. چون نمیشود یک بخش جامعه زیر اختناق باشد و بخش دیگر آزاد باشد. برای آنکه تسمه از گرده طبقه کارگر بکشید باید دیکتاتوری را بر تمام جامعه تحمیل کنید.
آخرین حرف من اینست که دوستان من هم معتقدم انقلاب در ایران ادامه دارد، من معتقدم این انقلاب یک رنسانس ضد مذهبی است. یک رنسانس ضد اتوریته است. هر نوع اتوریته ای. یک جنبش علیه تابو است. نه فقط تابوی مذهبی بلکه تابوی اخلاقی، تابوی جنسیتی، تابوی ملی- میهنی، با این تابوها و مقدسات صد سال است سر مردم را بریده اند. این انقلاب علیه “خدا شاه مهین” است. سه تابوی مقدسی که سالهاست خون مردم ایران را در شیشه کرده اند. این انقلاب برای آزادی و برابری است. بدون برابری آزادی نداریم. اگر جبر اقتصادی شما را مجبور میکند که هفته ای ٨٠ ساعت بدوئی و دو شیفته و سه شفته کار کنی، نه میتوانی نفس بکشی، نه میتوانی از هنر لذت ببری، نه میتوانی مسافرت بروی، و نه میتوانی مثل آدم زندگی کنی. با جبر اقتصادی آزادی نداریم.
انقلاب ایران بر سر اینها است یا ما میخواهیم بر سر اینها باشد. اینطور بگویم که انقلاب ایران بالقوه بر سر همه اینهاست و ما سعی میکنیم بالفعل بشود. این کار احزاب است و حزب ما میخواهد این کار را بکند. برنامه اش اینست، هدفش اینست. ما اجازه نمیدهیم که به اسم انقلاب، به اسم وحدت مردم، تفرقه بیاندازند بین کرد و بلوچ و آذری و فارس. و با اسم حقوق بشر عظمت طلبی فارس را پاس بدارند. شعار بدهند زن زندگی پهلوی. مردم شعار دادند همه با هم هستیم شاهی ها شعار دارند با شاه هستیم، کنار شاه میمانیم. همین هشتگی که دو هفته پیش در جواب “علیه اعدام همه باهم هستیم” منتشر کردند. اینها خس و خاشاک انقلابند.
طبیعی است که وقتی شما به آنها نکاه میکنید نومید میشوید. من هم اگر اپوزیسیون همین بود میرفتم خودم را میکشتم. ولی اپوزیسیون همین نیست.
این جنگ، جنگ دیگری است. میدانید پرچم جامعه ایران چیست؟ منشور بیست تشکل. منشور ١٢ ماده ای بیست تشکل صنفی و مدنی. بروید بخوانید، آن پرچم انقلاب ایران است. بروید منشور مطالبات پیشرو زنان ایران را بخوانید آن پرچم انقلاب ایران است. بروید منشور دادخواهان که با امضای ٨٢ مادر و وابستگان قربانیان جمهوری اسلامی از دهه شصت تا امروز همین دو هفته پیش علیه اعدامها منتشر شد را بخوانید. اینها زبان انقلاب ایران هستند.
این انقلاب فعالین خودش را دارد، تشکلهای خودش را دارد، منشورهای خودش را دارد.انقلاب پالایش پیدا کرده است. سره از ناسره جدا شده است. شوی وحدت حول ۵٠ سال قبل معلوم بود به جائی نمیرسد و به جائی هم نرسید و شکست خورد. کسانی که به این امید بسته بودند لاید نومید میشوند ولی از ابتدا نباید امید می بستند. من همیشه گفته ام کسانی که گذشته را به مردم وعده میدهند آینده ای ندارند. و امروز این کاملا روشن شده است. (٢٩ ژوئن ٢٠٢١، ٨ تیر ١۴٠٢)