کف خیابان از ۸ مارس ۵۷ تا کنون- یاشار سهندی
“آزادی زن آزادی جامعه”، فریادی بود از سوی زنان که در ۸ مارس ۵۷ در ایران علیه ضد انقلاب اسلامی در کف خیابانها سر داده شد.
۸ مارس ۵۷ همزمان شد با فرمان خمینی به حجاب اجباری و اولین رویارویی مردم با حکومت اسلامی.
در پی آن بود که خمینی کار سرکوب انقلاب را که دیکتاتوری سلطنتی قادر به انجامش نبود، به سرانجام برساند. خمینی تصور میکرد سرکوب زنان میتواند نقطه شروع خوبی باشد. خمینی بعد از کشتار در پشت بام مدرسه ای که در آن اقامت داشت، چهره پلشت ضد انقلاب اسلامی اش را اینگونه کامل کرد: “در وزارتخانه های اسلامی نباید زن های لخت بیایند(!)” و منت سر زنان گذاشت که زنان میتوانند سر کارشان باشند، اما با حجاب.
زنانی که روز ۱۷ اسفند ۵۷ سرکارشان حاضر شدند، از ورود به محل کار منع شدند و دستور داده شد که بروند خانه و با روسری برگردند! اما زنان به خانه برنگشتند بلکه خیابانهای مرکزی شهر تهران را به قرق خود درآوردند.
” تظاهرات زنان کارمند و پرستار و دختران دانشآموزی که از نقاط مختلف شهر به خیابان انقلاب رسیده بودند، برنامههای از پیشتعیین شدهی گروههای چپگرای زن را نیز تغییر داد. بهگونهای که بسیاری از زنان حاضر در این برنامهها با ترک سالنهای سخنرانی به تظاهرات زنان معترض پیوستند.”
این چنین بود که تجمعات باشکوه هشت مارس ۵۷ با محوریت شعار “آزای زن معیار آزادی جامعه است” و” ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم” شکل گرفت. شش روز تمام، زنان علاوه بر تهران، بنابه گزارشی در سایت آسو، در شهرهایی چون سنندج، اصفهان، آبادان، تبریز، شیراز، رشت، اهواز، مشهد، مسجد سلیمان، آمل و اندیمشک در اعتراض به اجباری شدن حجاب به خیابان آمده و کلاسهای درس را در دبیرستانهای دخترانه تعطیل کرده بودند. شدت اعتراضها در شهرهای دیگر به گونهای بود که در تبریز راهپیمائی دختران به خشونت کشیده شد و در گیلان غرب به مدارس دخترانه حمله کردند. و این اعتراضها محدود به مرزهای ایران نماند. در ۲۳ اسفند ۱۳۵۷، حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ تن از زنان عضو یا هوادار کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در آلمان، در اعتراض به ضرب و شتم شرکتکنندگان در تظاهرات اسفندماه تهران، سفارتخانهی ایران در بن را اشغال و تا زمان خواندهشدن بیانیهشان در محکومیت رفتار خشونتآمیز با زنان در تظاهرات ۸ مارس از رادیو و تلویزیون ایران در آنجا متحصن شدند.
زنان معترض همانگونه که در پلاکاردی تاکید داشتند آزادی امری جهانی است، حمایت جهانی گرفتند. در همان زمان “در کشورهای دیگر نیز زنان فمینیست با اعتراضات زنان ایرانی به اجبار حجاب و نقض حقوقشان همراه شدند.. بنا به همان گزارش بیش از یکصد فمینیست اروپایی و آمریکایی در ۱۵ مارس همان سال، “کمیتهی بینالمللی حق زنان” را به ریاست سیمون دوبووآر، فمینیست سرشناس فرانسوی برای حمایت از مبارزات زنان ایرانی تشکیل دادند. آنها اعلام کردند که هیئتی از زنان خبرنگار را برای کسب اطلاع از وضعیت زنان در ایران به این کشور میفرستند. این هیئت که متشکل از ۱۸ زن خبرنگار از رسانههای معتبر اروپایی و یک زن خبرنگار مصری بود در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ (۱۹ مارس ۱۹۷۹) به ایران رفتند و مشاهداتشان از وضعیت حقوق زنان در ایران پس از انقلاب را در رسانههای بینالمللی منتشر کردند.
اینگونه بود که فرمان خمینی از سوی زنان نادیده گرفته شد. و مجبورشدند از دهان طالقانی، آخوندی مثلا خوشنام(!) اعلام کنند که “در حجاب اجباری نیست” و اضافه کرد: “حالا چی میشه زنان یک روسری سرشان کنند(!) ”
در آن زمان زنان از سوی “مردان” نادیده گرفته شدند. حتی سازمانهای چپ حجاب را امری ساده پنداشتند و بی اهمیت تلقی کردند، و حتی برخی از این سازمانها در پوسترهای تبلیغاتی شان به اسم “همراهی با فرهنگ توده ها”، زن با روسری را به تصویر کشاندند.
اما ضد انقلاب اسلامی تنها در پی کشتار سال ۶۰ و گسیل گله های حزب الله به خیابان و پنهان کردن تیغ در میان پنبه، به بهانه پاک کردن آرایش، خطی از خون بر صورت زنان کشیدند. تا مدتها در تهران، مسیر چهار راه ولی عصر تا خیابان فاطمی و محدوده دانشگاه تهران تا میدان انقلاب گذرگاه وحشت برای زنان بود. اصلاح طلبان امروز تیغ بدست و پونز در جیب پنهان، ذوب شده در “کاریزمای خمینی” حجاب اسلامی، این نماد بردگی زنان را “فرهنگ سازی” کردند! و اینگونه بود که آپارتاید جنسی رسمیت یافت، و به همه حوزه های کار و زندگی کشیده شد.
زنان اما به اشکال مختلف دست به مقاومت زدند و هزینه های بسیار سنگین بابت آن پرداختند و مردان فهمیدند که مسئله تنها مسئله زنان نیست بلکه موضوع بر سر سرکوب کل جامعه است.
شهریور سال ۱۴۰۱ شعار زن زندگی آزادی در سراسر ایران هم از سوی زنان و هم مردان طنین افکند. “انقلاب زنانه”، دیگر زن و مرد نمی شناخت، مسئله مبارزه برای برابری و آزادی کل جامعه بود. موضوع هر وقت بر سر رهایی زن است، چون موضوع علیه تبعیض و نابرابری است به سرعت از حمایت بین المللی برخوردار میگردد و جنبش زن زندگی آزادی به سرعت جهانی شد.
دول غربی که سالیان دراز در قبال سرکوب سیستماتیک زنان، به بهانه اینکه “فرهنگ خودشان است” سکوت کرده بودند، دیگر نمی توانستند در مقابل موج آزادی خواهی که در ایران شکل گرفت و جهان را تحت تاثیر قرار داد و امواج انقلاب زنانه ای که به همه جا رسیده بود مقاومت کنند و برای اینکه این موج را از سر بگذرانند مجبور شدند همراهی کنند. برای اولین بار یک شعار به زبان فارسی، زینت بخش صفحه اول روزنامه فرانسوی زبان لیبرالسیون شد؛ و آن شعار، زن زندگی آزادی بود.
از شهریور ۱۴۰۱ جمهوری اسلامی با همه سبعیت و کشتاری که به راه انداخت و هنوز هم ادامه دارد، اما عرصه چنان برایش تنگ شده که مجبور به عقب نشینی مهمی شده است.
همه آن چیزهای که انتظارش میرفت بعد از سقوط حکومت اسلامی شاهد باشیم، به سرعت در مقابل چشمان حیرت زده حکومت وحشی اسلامی شکل گرفت. بی حجابی، بیشتر از آن حجاب سوزان و رنگی شدن جامعه بواسطه موهای بر باد داده شده زنان، ساخت فیلمهای بدون حجاب اسلامی با موضوعت عشق و دلدادگی زن و مرد و از آن مهم تر خود موضوع انقلاب زن زندگی آزادی سوژه فیلم گردیده است. موسیقی که همزمان با به بند کشیدن زنان، به عقب رانده شده بود، به سرعت شکفت. قبلر تنها صدای مردان مجاز بود، البته نه هر مردی؛ اما صدای زنان بطور کل قدغن بود. اما اکنون صدای زن نه در خفا، بلکه در کف خیابان و جلو دوربینها یک حقی است که به قدرت انقلاب زن زندگی آزادی زنان نمی خواهند از آن دست بشویند. تن زن در کلام خدای ایشان عرصه کشتزار مردان تعریف شده بود، تن زن اکنون عرصه مبارزه علیه حکومت اسلامی است.
مردسالاری که در جمهوری اسلامی رنگ قانون خشن اسلامی را به خود گرفته است، هنوز هم خون زنان را میریزد و با وجود “زن کشی” های هولناکی که طی همین دو ماه گذشته رخ داده است، اما دیگر کمتر کسی میگوید: ” حتما آن زن یک کاری کرده بوده!”، خبر زن کشی به سرعت در محکومیت اتفاقی که افتاده رسانه ای میشود. اکنون زن کشی حس همدردی و خشم همگانی را بر می انگیزد.
بواسطه انقلاب زن زندگی آزادی جنبش علیه اعدام عمق و وسعت زیادی گرفت و به شکل اعتراض توده ای در آمده است. زنان زندانی زیر نگاه درنده شکنجه گران زندان را به محل مبارزه تبدیل کرده اند. از اعتراض و تظاهرات به وقت هواخوری تا رقصیدن دسته جمعی در سلولها، چون تیغی بران در گلوی جمهوری اسلامی فرو رفته است. زندان جایی که قرار بود تخم وحشت در دل زندانی سیاسی بکارد، اکنون یک عرصه مهم مبارزه علیه حکومت اسلامی است. برابری زن و مرد بخش مهمی از مبارزه علیه مذهب را شکل داده است. بواسطه انقلاب زن زندگی آزادی اعتراضات کارگران و بازنشستگان، دیگر حتی اگر خود ادعا کنند، اصلا رنگ صنفی ندارد و به وقتی که شعار علیه اعدام و آزادی زندانیان سیاسی سر داده میشود، کاملا سیاسی است و این همه نتیجه تداوم انقلاب زن زندگی آزادی است.
در اسفند ۵۷ نخستین دسته های سرکوبگر به اسم حزب الله با چماق و زنجیر و چاقو و ژسه به زنان حمله ور شدند، بعدها انواع اقسام گشتهای موتوری در خیابانها جولان میدادند و به شکار زنان و مردان مبارز و هر زنی که در خیابان آزادتر قدم برمیداشت میپرداختند.
دایره شجاعت اوباشان اسلامی محدود به وقتی است که به شکل دسته های سرکوبگر حضور دارند یا در مقرهای خود مستقرند. همین که از این محدوده بیرون خارج میشوند بزدلی و ترس که در دلشان کاشته شده است خود را نشان میدهد. بعد از شهریور ۱۴۰۱، اکنون این سرکوبگران زنان هستند که باید چهار چشمی مواظب آمد و شد خود در کوچه و خیابان باشند.
۸ مارس بواسطه چهار دهه مبارزه بی وقفه علیه رژیم اسلامی سرمایه، و بخصوص از بعد از شهریور ۱۴۰۱، از جنس دیگری است. دیگر کسی نباید کس دیگری را قانع کند که برای رهایی زن باید مبارزه کرد. مبارزه برای رهایی زن به یک نرم روتین جامعه تبدیل گردیده است. که نقطه شروع آن ۸ مارس ۵۷ بود که زنان به خانه نرفتند، بلکه کف خیابان را جایی دیدند برای مبارزه حق زندگی به عنوان یک زن، به عنوان یک انسان. و اکنون هم زنان همه عرصه های زندگی را به جایی برای مبارزه برای حق زن، برای آزادی زن که آزادی جامعه است تبدیل کرده اند.