کمونیسم امروز، کمونیسم دیروز، تفاوتی که دیده نمی شود- یاشار سهندی
لینک به فایل کارگر کمونیست ۷۵۰
“انقلابی که در ایران شکل می گیرد، فریاد اعتراض نه تنها نسل امروز، بلکه ده ها نسل است و به یک تاریخ پر از سرکوب و خونریزی و قساوت که بورژوازی از انقلاب مشروطه تا به امروز بوجود آورده، خاتمه می دهد. و در یک مقیاس جهانی، انقلابی است که یک دورۀ قهقرائی بعد از انقلاب اکتبر تا به امروز را تمام میکند و باز می گردد به آن انسان دوستیِ عمیق مارکسیستی که در انقلاب اکتبر برای مدت کوتاهی نمایندگی شد اما تحریف و مسخ اش کردند.”
آنچه که در بالا یادآوری شده، بخشی کوتاه از سخنرانی حمید تقوایی است که به صورت مکتوب نیز با عنوان “سبقت از تاریخ- مروری بر زمینه ها و پیامدهای انقلاب ۵۷” موجود است. این یادداشت سعی دارد با نگاهی به این سخنرانی، به نقد جریاناتی بپردازد که از انقلاب ۵۷ کابوس ساختند و کاری جز این برای خود تعریف نکرده اند که مدام از خطر دست بالا گرفتن راست بگویند و عملا ندانسته و برخلاف نیت شان اپوزیسیون راست را قوی و متشکل و تصمیم ساز جلوه میدهند. و از سوی دیگر تا می توانند تو سر چپ و کمونیسم میزنند و این را هم به حساب رادیکال بودن خود می گذارند! ( لازم است یادآور شوم سخنرانی حمید تقوایی نگاه وسیع تر و فراتری به موضوع دارد و میخواهد تاکید کند انقلاب ۵۷ پیش در آمد انقلاب ضد سرمایه داری قرن بیست و یکم است. بدین سبب به خوانندگان این نوشته توصیه میکنم که حتما آنرا بخوانند و اگر خوانده اند مرور مجدد آن لازم است.) چپ سنتی، غیر سیاسی، هپروتی یک جایی خوانده است که تاریخ دو بار تکرار میشود. در روایت مارکس بار اول به صورت تراژدی است بار دوم به صورت کمدی؛ در واقع مارکس میخواهد نشان دهد با چه “مضحکه ای” روبرو است که چنین آنرا به استهزاء میگیرد. اما برای بخشی از کمونیستها که حرف مارکس را نفهمیده است و فکر میکند مارکس توده مردم را به استهزاء گرفته و نیز تاریخ دو بار تکرار میشود. به روایت ایشان بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت فاجعه! ایشان اما پا را فراتر گذاشته اند و باور کرده اند تاریخ مرتب تکرار میشود و هر بار به صورت فاجعه بارتر از قبل.
در بطن انقلابی که شکل گرفته و میرود طومار یکی از سفاک ترین رژیم های سرمایه داری را در هم بپیچد ایشان از پیش وعده میدهند که شکست خواهیم خورد مگر اینکه خط و خطوط مان را در کف خیابان با اپوزیسیون راست روشن کنیم. ایشان یادشان میرود که باید سالهای گذشته اینکار را به سرانجام می رساندند. تا آنجا که به جنبش کمونیسم کارگری، و حزب کمونیست کارگری مربوط است این کار را در تمام چهار دهه گذشته انجام داده و روشن و شفاف میداند دنبال چه است. این جنبش وقتی به روشنی اعلام میکند مسئله بازگشت اختیار به انسان است، جمله قصار برای ثبت در تاریخ نگفته بلکه با نقد عمیق سرمایه داری در ایران و جهان به آن رسیده است.
“انقلابی که در ایران شکل می گیرد”، این پیش بینی برای دلخوشی نبود، اکنون این انقلاب شکل گرفته و بواسطه شعار اصلی آن، “زن زندگی آزادی” ابعاد جهانی نیز یافته است. این قدرت جهانی را اما همینطوری و بخاطر “رومانتیک “بودن این شعار و یا “آهنگین بودن” آن بدست نیاورده ایم.
شعار زن زندگی آزادی، در بطن یک مبارزه دیگر، در جایی دیگر( کردستان سوریه) شکل گرفت، در آن زمان هم این شعار به اندازه کافی “رومانتیک و آهنگین بودن” بود اما جهانی نشد. چرا که در متن آن مبارزه معین این شعار جرقه ای زد و در زیر آوار جنبش ناسیونالیستی قومی خفه شد و دقیقا بدین خاطر هم در جهان مطرح نشد. اما همان شعار در متن کشمکش طبقاتی در ایران که “محور مبارزۀ طبقاتیِ امروز، در سراسر دنیا بر سر انسان و انسانیت است و در هیچ جایی مثل جامعه ایران، دو صف بربریت و انسانیت اینقدر روشن و شفاف، مقابل هم نایستاده اند و رو در رو نشده اند” به سرعت باور نکردنی از سقز به قلب تهران رسید و در ملبورن در استرالیا فریاد زده شد و انعکاس آن در اروپا و امریکای شمالی و جنوبی شنیده شد. این شعار در متن جنبش اعتراضی که به انقلاب تبدیل شده از چنان قدرتی برخوردار گردیده که از مفسران پرچانه تا سیاستمداران بورژوازی مجبورند آنرا تکرار کنند تا شاید “طرف درست تاریخ” ایستاده باشند. این اما بهیچ وجه به این معنی نیست که آنها کار خود را نمی کنند. بی شک به دنبال راهی هستند که جلوی انقلاب قرن بیست یکمی، انقلاب بر سر انسان و انسانیت را بگیرند.
اگر محور مبارزه طبقاتی امروز در سراسر دنیا بر سر انسان و انسانیت است که مقدمتا در جامعه کاملا قطبی شده ایران به شکل انقلاب بروز یافته، بدین خاطر است که در این جامعه بر متن انقلاب ۵۷، انقلابی که سرکوب شد، اما بر اساس تحلیلی که در سال ۲۰۰۸ از سوی حمید تقوایی ارائه شد آن انقلاب “… نمُرد، این انقلاب ادامه پیدا کرد و در جنبشی هم ادامه پیدا کرد که امروز به آن می گوییم ” کمونیسم کارگری”. جنبشی که شعار ” سوسیالیسم یا بربریت” را در صدر اعتراضات مردم نشانده است. جنبشی که برنامۀ حکومت شورایی، برنامه آزادی، برابری، حکومت کارگری را نوشت، برنامه ” یک دنیای بهتر” را اعلام کرد و اینکه چرا باید این دنیا زیر و رو شود؛ جنبشی که به اعتراض کارگر، تحزّب داد، به دستش برنامه داد، به آن شکل داد، سازمان داد و مانیفست اش را نوشت. “
تاریخ محل تکرار وقایع گذشته نیست. تاریخ محل عبرت آموزی هم نیست. هر واقعه و رویدادی بر متن شرایط خاص خود شکل میگیرد و باید جوابگوی نیاز زمانه خود باشد. تجربه گذشته باید بتواند به نیازهای امروز جواب بدهد در صورتی که در جایی خودش دیده شود، نه یک تعریف دلبخواه از گذشته ساخته شود تا عمل امروز را توجیه کند. مروجان وحشت از انقلاب ۵۷، بر یک پیش فرض کاملا غلط شروع میکنند. چپ و کمونیسم امروز که هیچ نشانی از چپ و کمونیسم سال ۵۷ ندارد را یکی میگیرند.
چپ و کمونیسم چهار دهه پیش بر متن دنیای دو قطبی جنگ سردی آن روزگار “اعتراض خرده بورژوازی و آن قشری از طبقه سرمایه دار را بیان… (میکرد) که می خواست ایران صنعتی شود. نقد و اعتراضشان این بود که جامعه صنعتی نیست، صنایع مادر نداریم، خود کفا نیستیم، و از نظر سیاسی هم وابسته به آمریکا هستیم، شاه سگ زنجیری آمریکاست و مخالفتها و اعتراض هایی از این دست. اینها، در کل، فضایِ سیاسیِ اعتراضی در ایران آنزمان را می ساختند و از آن طرف هم دولتی که سر کار بود، دولت های رضاشاه و محمد رضا شاه، دولت هایی بودند که در قطبندی جنگ سرد به کمپ آمریکا تعلق داشتند و باصطلاح منطبق بر الگوی کمپ سرمایه داری غرب برای کشورهایی نظیر ایران بودند.” هیچ سنخیتی با کمونیسمی ندارد که اساس اش انسان و بازگردان اختیار به انسان است.
در روایت مروجان هراس افکنی از انقلاب ۵۷ ، چپ آن روزگار گویا حواسش نبوده که بحث را موکول به بعد از “مرگ شاه” نکند و “مستقل” عمل کند؛ وقتی یادش آمده حرف خود را بزند که خیلی دیر شده بود! اما حقیقت چیزی دیگری بود. ” انقلاب پنجاه وهفت، در واقع، نقد اجتماعی و به حاشیه راندن چپ غیر کارگری بود.” چپی که در میان کتب دنبال تعریف طبقات واقشار بود و از این بابت سرسام گرفته بود، چپی که کارگر را بی نوا میخواست و طبقه کارگر را که به عنوان یک طبقه پابه میدان گذاشته بود به رسمیت نمی شناخت بلکه در میان بورژوازی دنبال جناح ملی و مترقی آن بود. و حتی آنجا که رادیکال تر شد اما ” علیرغم توهم پراکنی های چپِ رادیکال تری که با اتفاقاتی مثل شروع جنگ ایران و عراق یا گرفتن سفارتخانه از طرف جمهوری اسلامی، کاملاً سپر انداختند و به کمپ جمهوری اسلامی پیوستند یا حداکثر یک برخورد دو گانه را تبلیغ کرده و در پیش گرفتند. این، در واقع حداکثر رادیکالیسمی بود که آن چپ سنتی از خودش نشان می داد. با اینحال، بطور عینی و واقعی، جنبش کارگری با شوراهای خودش مقاومت می کرد، کنترل را نمی داد، واگذار نمی کرد، در دانشگاه ها چپ ها مقاومت می کردند، دانشجویان به این جمهوری اسلامی که روی کار آمده بود، تمکین نمی کردند.”
چپ سنتی که در واقع جناح چپ جنبش علیه شخص شاه بود بحث چندان متفاوتی با جناح راست همان جنبش نداشت که قبل از “مرگ شاه” مطرح کند. این چپ اگر حرفی متفاوتی داشت باید سالها پیش از آن تبیین میکرد. آنچه تئوریزه شد “رد تئوری بقاء” در زیر سیطره یک حکومت دیکتاتوری سیاه بود و روی به مبارزه چریکی آورد. بقول منصور حکمت آنجایی هم که جای قرآن را با کاپیتال عوض کردند بیشتر قرآن را خوانده بودند تا کاپیتال را. در ادبیات این چپ سال ، سال خون بود. در ادبیات این چپ هیچ نشانی از خواسته های روشن و شفاف انسانی دیده نمی شود. در ادبیات این چپ این افسوس وجود داشت که بهره کشی از سوی سرمایه داری خوب سازماندهی نشده! سکونت در محلات کارگر نشین، حلبی آبادها، در نزد این چپ یک نوع فضیلت محسوب می شد. درویش مسلکی یک سنت جا افتاده در این چپ بود برای همین نمی توانست نماینده خواسته ای انسانی باشد که اساسا بتواند با جناح راست جنبش ضد سلطنتی بحث کند. “سوسیالیسم غیر کارگری….در ایرانِ قبل از اصلاحات ارضی برو بروئی داشت و دارای رونق بود. …(و با)، اولین تحولِ بعد از اصلاحات ارضی، یعنی انقلاب پنجاه وهفت، بی ربطیِ آنرا به شرایط کاملاً نشان داد و منزوی اش کرد.”
و حالا این چپ با چپ و کمونیسمی یکی گرفته میشود که به بهانه نقد این چپ، نقد عمیق مارکس از سرمایه داری را زنده کرد و وسعت بخشید؛ و توانست و در تمام چهار دهه گذشته حرفهایش را به صورت نقد عمیق نظری و عملی بیان کرده و بر این اساس خود را آماده بدست گرفتن قدرت سیاسی کرده است. چپ سنتی از تمام تجربه انقلاب ۵۷ به این نتیجه رسیده است باید هشیار بود و تمام حرکات اپوزیسیون راست زیر نظر گرفت. تمام انقلابی گری و رادیکال بودن خود را به همین موضوع محدود کرده است. و در این پروسه جالب است بیشتر از آنکه راست را بزنند نوک حمله شان به سمت حزب کمونیست کارگری است. با انتقاد و افشاء کردن راست قصد ایزوله کردن آنها را ندارند که ایزوله کردن آن در کف خیابان با شعارهای مانند زن زندگی آزادی در حال انجام است. برای ایزوله کردن اپوزیسیون راست، تنها افشاگری کافی نیست. برخلاف هیاهوی پرچم بازی که اپوزیسیون راست راه انداخته، اپوزیسیون راست هیچ حرفی جز بازگشت عظمت به پاسپورت ایرانی ندارد و بدین خاطر در جریان انقلاب محو خواهند شد. بسیاری از چپهایی که از انقلاب ۵۷ کابوس ساخته اند بیش از آنکه در پی پیش گذاشتن راه عملی و شدنی در بطن انقلاب جاری باشند در پی توجیه بی عملی و عدم حضور خود هستند.
بورژوازی اکنون در دنیا با بحرانهای سیاسی و اقتصادی زیادی روبرو است. آن انسجام دو قطبی چهل سال پیش را بهیچ عنوان ندارد. اینگونه نیست هر گاه آنها اراده کنند می توانند رژیم چنج کنند، زمانه، زمانه بسیار متفاوتی است. کارشناسان بورژوازی به خوبی واقفند سقوط حکومت اسلامی جابجایی ساده دولتی با دولت دیگر نیست بلکه با سرنگونی حتمی این حکومت با انقلاب زن زندگی آزادی، به معنی واقعی چهره دنیا زیر و رو خواهد شد؛ اما اپوزیسیون راست بسیار حقیرتر از آن است که با یک پرچم شیروخورشید نشان، جلودار رنسانس عظیمی باشد که میرود این بار نظم نوین جهانی را نه “تصمیم سازان”، بلکه توده های مردم رقم بزنند. این اما “غرش رعد در آسمان صاف” نیست. تنها و تنها به خاطر وجود و حضور جنبش کمونیسم کارگری و در شکل متحزب آن یعنی حزب کمونیست کارگری است که این وضعیت در ایران شکل گرفته است:
“این انقلاب، در واقع، بار دیگر پرچم سوسیالیسم را در یک مقیاس جهانی بلند می کند و با پیروزی اش، نقطۀ ختمی خواهد بود به تمام توهمات ضدّ انسانی و غیر انسانی که حتی بعنوان چپ و اپوزیسیون در دنیا، نمایندگی می شوند. انقلابی که شکل می گیرد، جنبش اسلام سیاسی را به زباله دان تاریخ خواهد انداخت و به همراه آن، تمام مدل های بورژوازیِ نظم نوین جهانی، رژیم چنج و غیره را نیز، به کنار خواهد زد. این انقلاب، از همین امروز، شعارش را اعلام کرده است “سوسیالیسم یا بربریت”. این انقلابی خواهد بود که بربریت را نه تنها در ایران، بلکه در کل جهان در هم می کوبد و پرچم سوسیالیسم را بلند می کند.”