مبارزه طبقاتی عقیده نیست تپش دائمی تاریخ است (۳)-یاشار سهندی
نشد که کارگران در جهت احقا حقی اعتراضی را در دستور کار خود بگذارند و یک کسانی پیدایشان نشود و کارت زرد به نشانه خطا بودن حرکت اعتراضی به کارگران ندهند که امر شما ” فاقد مواضع مستقل طبقاتی!” است و این به “عدم درک متدولوژی مبارزه طبقاتی برمیگردد!” در دو نوشته دیگر با همین عنوان به موضوع مبارزه طبقاتی پرداختیم و سعی کردیم نشان دهیم که یک امر روزمره و دعوا بر سر هر چیزی در زمانی که سرمایه داری بر تمامی تار و پود جامعه گسترده شده است گوشه ای از کشمکش طبقاتی است. اما در نگاه چپی که دنیا را از دریچه تنگی که برای خود ساخته است، یک امر روتین، به یک امر سترون و نشدنی در ذهن و عمل خود تبدیل کرده است.
مقاله ای از سوی “امیر جواهری لنگرودی” با عنوان “آسیب شناسی دو شعار و نگاهی به برخی شعارها…” منتشر شده است و با عنوانی که برگزیده است به نظر میرسد که میخواهد سنگی از سر راه مبارزه کارگران و بخصوص بازنشستگان بردارد. اما در نهایت مشخص میشود در مبارزه “فرودستان”، “مرد میدان” وجود ندارد تا به “وحدت و تشکیلات” منجر شود. درنتیجه همان اول تیر خلاص را به مبارزه بازنشستگان اینگونه شلیک میکند: ” از خیل وسیع شعارهایی که بازنشستگان و در سال های اخیر خاصه از سال ۹۹ به اینطرف در اعتراضات خیابانی خود سردادهاند…”، “کاستی” هایی وجود دارد، و به زعم ایشان موضوع بسیار حادتر از این حرفهاست، به نظر ایشان “این شعارها اغلب ازموضع واکنش به مسائلی طرح شده که حکومت عمده کرده است(!؟) و فاقد مواضع مستقل طبقاتی هستند.”
ایشان ابتدا از در چاپلوسی بازنشستگان وارد میشود و ” با احترام به بیشمار بازنشستگان” آنها را “تاج سر جنبش مطالباتی” میخواند و تاکید دارد: “… با سردادن دهها شعار گزین شدهی خویش، خواب آرام حاکمیت و مزدوران ریز و درشت امنیتی و نیروهای ضد شورش را در سراسر کشور آشفته میکنند.” پنج و شش پارگراف پایین تر بعد از اینکه شعارهای بازنشستگان مضر و “فاقد درک اقتصاد سیاسی سرمایه داری” میداند و آنها را تحقیر میکند و تخطئه میکند، آن جنبشی که تاج سر جنبش مطالباتی بود را به جنبش رفع “مشکلات اکُونومیستی خود” تبدیل میکند. تا اینگونه از خجالت بازنشستگان درآید: ” چند روز در هفته و خاصه یکشنبهها و دوشنبهها که با حضور تعداد اندکی از میلیونها بازنشسته، تجمعات پراکندهی اعتراضی شکل گرفته که تاکنون درمقابل خیل وسیع شعار های مطالباتی، به نتیجه مطلوب دست نیافته است…” و تاکید دارد که این مبارزات موجب “تفریح گزمه های دیو صفت” گردیده است: “… جمعی زن و مرد میانسال یا سالخوردهی بازنشسته با تن رنجور خود و کیسهی دارو به دست شعارهایی سر میدهند و آرام و آرام به خانههایشان برمیگردند. این برای آن گزمههای دیو صفت تفریح خاطر و برای نیروهای کلاهخود برسر و زره بر تن، نمایشی از صف قدر قدرتی آنان را در برابر افکار عمومی در کنترل خیابان به نمایش میگذارد.” اینجاست که مخاطب نوشته ایشان باید درک کند که چرا خود حکومت مسایلی را عامدانه عمده میکند!
بازنشستگان شعار میدهند: “ازخوزستان تا گیلان/ ننگ براین مدیران”؛ و این رو به رژیم اسلامی سرمایه است که تمامی کاربدستان آن جز ننگ و نفرت از مردم به نصیب نمی برند، بخاطر اینکه فقر و فلاکت را بر سر مردم آوار کردند؛ جناب لنگرودی آنرا نادیده گرفتن “بی عدالتی و ستم … در روابط و مناسبات سرمایه داری ” میداند!
بازنشستگان فریاد میزنند: “فقر و فساد همینجاست/ حرومزاده آمریکاست”؛ بازنشستگان دارند آدرس درست میدهند که فقر و فساد نتیجه کارکرد رژیمی اسلامی سرمایه داران است نه نتیجه دشمنی حکومت اسلامی با امریکا. چپ ضد امپریالیست امریکای جهانخوار این را اینگونه نکوهش میکند:” آیا اگر رابطه با امریکا برقرار بود، فقر و فساد نداشتیم؟” بعد هم برای محکم کاری مثال هند و پاکستان را میزند که با وجود رابطه با امریکا در فقر و فساد غوطه ورند. تا ثابت کرده باشد بازنشستگان فاقد درک اقتصاد سیاسی سرمایه داری هستند. انصافا چه کسی فاقد این درک است؟ و چقدر این استدلال ( انشاالله تصادفا!) شبیه ماله کشان جمهوری اسلامی است که همیشه تکرار کردند آیا عراق یا همین پاکستان با امریکا رابطه دارند مگر امنیت دارند، یا پیشرفت کرده اند!
بازنشستگان شعار میدهند: ” کشور پر در آمد / چه بر سر تو آمد؟”، یا “ایران پر درآمد، مسئول بی لیاقت/ چه بر سر تو آورد؟” بازنشستگان تاکیدشان به غارت و چپاول از سرمایه داری اسلامی شده حاکم بر ایران است. چپ گرفتار در موهومات خویش در اینجا مدعی میشود: ” این شعار فاقد درک درست از اقتصاد سیاسی سرمایه داری و درک درستی از روابط این نظام سرمایه دارانه در ایران و جهان است.” این شعار: ” نمیتواند توضیح دهد در درون کشور چه کسانی مسبب این همه جنایات بودهاند؟ کارگران یا سرمایه داران کشور، کدامیک؟” یعنی موضوع اینقدر پیچیده است که معلوم نیست مسببان این همه جنایت کارگران هستند یا سرمایه داران کشور؟ واقعا…!؛ بهتر است خود سانسوری کنیم!
بازنشستگان مخابرات شعار میدهند: “مخابرات حیا کن /اینترنت را رها کن”؛ ما در این مورد اما هیچ قضاوتی نمی کنیم! عین نوشته جناب لنگرودی را در اینجا کپی میکنیم :” این شعار نیز از یک شرکت خدماتی در کشور،موجودی بی حیا ساخته است! مخابرات درذهن مردم یک سیستم ارتباطی است. سرمایه داری این سیستم را که قاعدتاً باید در تسهیل روابط غیرحضوری مردم برای استفادههای مناسب و مفید به کار گرفته شود به عنوان یک سیستم اقتصادی سودآور با انواع محدودیتها دراستفاده از تکنولوژیهای موجود و جدید به کارگرفته اند. اتفاقاً اینجا چون یک بنگاه مشخص هدف این شعار است، باید مدیران و صاحبان غاصب آن را به چالش کشید و به دولت و کارگزارانی که خلاف قانون، این بنگاه بزرگ را بدل به موسسه خصوصی سود آورکرده و آن را از مالکیت عمومی به در آوردند، هدف اعتراض قرار گیرند.” فقط امیدواریم خواننده درکش از قوانین اقتصاد سیاسی سرمایه داری بالا رفته باشد!
همه اینها برای جناب لنگرودی در حکم دستگرمی بوده است. دو شعار اساسی است که اساسا نویسنده میخواهد ثابت کند مبارزه بازنشستگان فاقد “متدولوژی مبارزه طبقاتی” است.
اولی، “یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل میشه”؛ به گفته آسیب شناس ما ” در وجه کنایی و طنز اجتماعی به درستی انتحاب شده بود.” یعنی قبلا تنها در همین وجه درست بوده اما الان نیست، چرا؟ این شعار برای مبصر بد اخلاق ما حکم ” برسمیت شناختن اختلاس” است! خواننده محترم لطفا جلو خودش را بگیرد و هیچکاری نکند، برای درک بهتر موضوع صبر داشته باشد!؛ این ادعا همینجور الکی نیست: ” درشرایط فعلی که حکومتی رانت خوار، دزد و اختلاسگر و پولشوی، بر سر کاراست، (یعنی قبلا نبوده!) سردادن شعار «یه اختلاس کم بشه / مشکل ما حل میشه» اشتباه است؛ چرا که اینطور برداشت خواهد شد که معترضان کف خیابان، مضمون اختلاس را پذیرفتهاند اما به کمّیت آن اشکال دارند و ناراحتاند که ما چرا نتوانستیم این کنیم( لطفا باز هم صبر پیشه کنید!) و مهمتر اینکه اختلاس، در دل یک حاکمیت نابکار و دزد، خودش مازاد فساد سیستماتیک شمرده میشود و کسی که فساد نهادینه را درک نمیکند، به طور منطقی به اختلاس و نتایج زیانبار آن توجه ندارد و برای همین درحد رفع مشکلات اکُونومیستی خود، خواهان کمتر شدن دامنهی اختلاس است…” خب حالا گرفتید چی شد! نه؟ خب ادامه میدهیم: ” .. اینگونه آدمیان به طریق اولی با فساد نهادینه شده هم کنار میآیند. به نظرم نظیر این شعارها همین طور وارد جنبش کارگری نشدهاند؛ چرا که عادی سازی اختلاس و فساد از کارکردهای دستگاه فسادانگیز بورژوازی ایران است…” خب حالا گرفتید چی شد که اینطور شد! خواننده محترم الان باید کلاه خودتان را قاضی کند تا ببیند از کدام دسته “آدمیان” هست؟ وقتی این را فهمیدید آنوقت متوجه میشود که چه کسانی عادی سازی از اختلاس و فساد را چه طور وارد جنبش کارگری کردند! اگر هم کشف نکردید چیز مهمی را از دست نداده اید. فقط امیدوارم تا اینجا مقدمات علم اقتصاد سیاسی سرمایه داری به روایت چپ سنتی واقعا مریخی را فرا گرفته باشید.
اما، اما شعار “فقط کف خیابون بدست میاد حقمون!” این اوج انحراف از مبارزه طبقاتی است. ایشان این شعار علیه همه آن چیزی میداند که به آن باور دارد. برای همین سخت مخالف آن است. ایشان می نویسد این شعار” نه درمقطعی که ادا گردید، بلکه امروزاشکال اساسیتراست و به عدم درک متدولوژی مبارزه طبقاتی برمیگردد.” جناب لنگرودی محکم تاکید دارد: ” با صراحت برآنم: این شعار ویژگی دگماتیستی دارد؛ مطلق کردن گرفتن حق تنها و “فقط در کف خیابان” یعنی نادیده گرفتن دیگر شکلهای متنوع و ممکن مبارزه که تنوع و سازمانیابیهای متناسب با سطح مبارزه را از چشم انداز دور میکند.” ضمنا این شعار بازنشستگان، ایشان را به یاد “موتور کوچک و موتور بزرگ” جنبش چریکی می اندازد: “به گمان من یک معنای منسوخ شدهی رابطه موتور کوچک و موتور بزرگ هم در این شعار وجود دارد. گویا همهی آگاهان کارگری باید به خیابان بروند تا بقیه تودههای مردم اگرتمایل پیدا کردند به آنها بپیوندند. این شکل برخورد نه آگاه سازی را قبول دارد و نه اعتقاد به کار تودهای و فراگیر و تشکیلات ناشی از آن را به سامان میبرد.” تا جایی که ما میدانیم تئوری پردازان جنبش چریکی بر “اگر” تکیه نکردند، بلکه بر حتمی بودن نتیجه کارشان مطمئن بودند که آنگونه حماسه وار به استقبال مرگ میرفتند، اما برای کسی که درک عجیب و غریبی از مکانیسم جامعه و مبارزه طبقاتی دارد، مبارزه کف خیابان که انعکاسی از آگاهی و کار توده ای است را، بی ثمر میداند که چیزی را به سامان نمی برد.
لنین در یکی از نوشته های مشهورش به اسم در “اطراف شعارها” اینگونه می نویسد: ” هر شعاری باید از مجموعۀ خصوصیات اوضاع و احوال سیاسی معیّن نتیجهگیری شود.” شعار فقط کف خیابون بدست میاد حقمون، بخوبی انعکاس دهنده اوضاع و احوال سیاسی معینی است. این شعار در شرایطی شکل گرفته که با حکومتی روبرو هستیم با خشن بارترین شکل ممکن هر مبارزه ای را به خاک و خون کشیده است. فریاد کنندگان شعار فوق تاکید دارند که میتوان در همین شرایط به مبارزه و اعتراض برخاست و نه در راهروهای اداری حکومتی سرکوبگر، بلکه با انعکاس مبارزه در کف خیابان و توجه جامعه را به آن جلب کردند. پشت این شعار یک نوع سازمان دهی هم هست، که بوسیله ابزار های ارتباطی مدرن کنونی ممکن شده است. برای کسی که “همه شکل های متنوع و ممکن مبارزه و تنوع سازمان یابی” در شعار “چاره رنجبران وحدت و تشکیلات” خلاصه میشود. این شعار که در واقع مصرعی از یک شعر ابولقاسم لاهوتی است، شعاری فرسوده و کهنه است، که زمانی (دهه ۲۰ شمسی) تهییج کننده بود. اما این شعار در طول زمان بار تهییجی خود را از دست داده و به یک تابلو برای یک گرایش معین در جنبش کارگری ایران تبدیل شده است. شعاری که اکنون پیش از آنکه در پی برداشتن سنگی از سر راه جنبش کارگری باشد، حتی در نزد کسانی که باورش دارند به مانعی تبدیل شده است. به مانعی تبدیل شده است چون تماما بر “آموزش سندیکایی” به کارگران تاکید دارد تا متحد و سازماندهی کردن یک مبارزه معین. در نزد ایشان برای رسیدن به وحدت و تشکیلات، اول کارگران باید یاد بگیرند که چگونه یک سندیکا شکل میگیرد، و در بندهای قانون کذایی جاری دنبال بندی باشند که تلویحا شاید تشکل سندیکا را به رسمیت شناخته باشد بعد از کارگزاران حکومتی سرکوبگر جنبش کارگری( اگر قانع شده باشند انجمن صنفی همان سندیکا است!) اجازه گرفت تا در مکانی و دفتر و دستکی راه بیندازند و بعد…، متاسفانه شاهد هستیم که چه هزینه سنگینی بابت آن میپردازند، اما مشکل را بیش از آنکه حکومت سرکوبگر جمهوری اسلامی سرمایه بدانند، عدم آگاهی کارگران از وضعیتی که هر روز با گوشت و پوست خود لمس میکنند، میدانند.
بازنشستگان با جا انداختن “فقط کف خیابون بدست میاد حقمون” عملا به جنبش های اعتراضی راه را نشان دادند که چاره کار اعتراض در کف خیابانها جلو چشم کل جامعه است. در همین اعتراضات خیابانی است که به نوعی مجمع عمومی هم هست و تصمیم میگیرند قدم بعدی چی باشد. در جریان همین اعتراضات است که شعارها شکل میگیرند. یک شعار ماندگار میشوند، چون انعکاس دهنده “مجموعۀ خصوصیات اوضاع و احوال سیاسی” یک دوره خاص است و یک شعار هم محو میشود. نمیدانم جناب لنگرودی شنیدند یا نه. در همین تجمعات بازنشستگان شعار “چه اشتباه کردیم که انقلاب کردیم!” بیان میشد. اما با شکل گیری انقلاب زن زندگی آزادی و مطرح شدن دوباره ضرورت انقلاب، این شعار هم دیگر در هیچ کجا شنیده نشد.
بگذارید اشاره کنم که ایشان به شعار “تامین اجتماعی چه اسم اشتباهی” هم معترض است. در حالی که در این شعار به صراحت بازنشسته به تشکیلاتی با اسم اشتباهی معترض است که ابزاری برای غارت زندگی کارگران است. به زعم آسیب شناس شعارها، علیه کلیت رفاه و تامین اجتماعی است! جالب است کارگر بازنشسته ای که در کف خیابان به دنبال حق رفاه و آسایش خود است در عین حال علیه رفاه و تامین اجتماعی خود مبارزه میکند!
بگذریم از این مطلب که ایشان در نوشته خود یک جورهایی از اسماعیل بخشی ها هم خُرده و بُرده به دل دارد که چرا شعار ضرورت شورایی و درخواست اعتصاب سراسری در جریان کشتار کارگران معدن در طبس را مطرح کرده است که ما از آن میگذریم! ضمنا ایشان از “ترور ضد انسانی حسن نصرالله… توسط قوای سرکوبگر نتانیاهو” یادی کردند که از این هم میگذریم، فقط نمیدانستیم ترور انسانی هم داریم!
به بحث اصلی خودمان برگردیم. ایشان نهایتا نوشتند:” …میباید به سوی سازماندهی و تشکل پذیری و متشکل کردن توده رنج و کار جامعه در پایگاه طبقاتی خودشان، برای رهایی و سازماندهی تودههای رنج و کار جامعه پیش رفت. شعار را برای شعار نباید داد، بلکه برای بسیج تودهای و راهجویی تحکیم مبارزهی طبقاتی باید آنرا پی گرفت.”
در نوشته های قبلی اشاره کردیم که مبارزه طبقاتی برای چپ سنتی یک نوع عقیده است و جمله آخری جناب لنگرودی بخوبی این را انعکاس میدهد. برای کسانی که در صدد تحکیم مبارزهی طبقاتی و سازماندهی توده رنج و کار در پایگاه طبقاتی خودشان است هیچ وقت مشغله اش چگونگی سازماندهی کردن مبارزات جاری نیست. طبقه کارگر در نزد او موجودی مهجور است که باید دستش را گرفت و آموزش اش داد. گویا باید اول برای بازنشستگانی که شکمش گرسنه است و سر پیری و بیماری دستش به هیچ جا بند نیست، اول درس اقتصاد سیاسی گذاشت و در عین حال روحیات احتمالا “خرده بورژوایی” را در نزد ایشان سرکوب کرد که چون خود نمی توانند اختلاس کنند، برای “رفع مشکلات اکُونومیستی خود” معترض هستند!
هیچ درکی از اقتصاد سیاسی سرمایه داری کمکی به کسی نمیکند که “توده رنج و کار” را که در کشمکش دائمی طبقاتی است خارج از پایگان طبقاتی خودشان نبیند. برای همچین کسانی مبارزه طبقاتی یک باور است، یک عقیده است، یک نوع آگاهی است که سر دانستن آن هم منت سر بقیه دارند. گویا رازی است که باید به درون طبقه ای برده شود که از همان روز اول بخاطر موقعیت اجتماعی خودش و طرف مقابلش، در دو طبقه متفاوت در کشمکش دائمی است. بیان اینکه بازنشستگان از روابط سرمایه دارانه و اقتصاد سیاسی سرمایه داری درک درستی ندارند بیان هیچ چیزی نیست جز اینکه گوینده شناخت بسیار کج و معوجی از جامعه و کارکرد نظام سرمایه داری و به طبع از طبقه کارگر دارد.
اکثر شعارهای بازنشستگان انعکاسی از چپ اجتماعی است که به نظام سرمایه داری نقد دارد. “یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل میشه”، تماما اعتراضی به نظام مافیایی سرمایه داری غارتگر حاکم بر ایران. “فقط کف خیابون بدست میاد حقمون”، انعکاس آن جنبشی است که نقش توده مردم در تصمیم گیری برای اداره زندگی را شرط اول و آخر اداره جامعه میداند، یعنی اداره شورایی؛ و این درست خلاف تبلیغات و خواست سرمایه داری حاکم نه تنها بر ایران، بلکه کل جهان است.
بازنشستگانی که در سرما و گرما، زیر نگاه سرکوبگران و گاها زیر ضرب و شتم آنها به اعتراض دست میزنند، گوشه ای از کشمکش طبقاتی را به نمایش میگذارند که اکنون آشکار شده است. اینکه مبارزه طبقاتی چه نقشی در تاریخ دارد، اینکه کسانی با هم بحث میکنند که ایشان اصولا جز طبقه کارگر هستند، و پایگاه طبقاتی اش را گم کرده است یا خیر ابدا برایشان مهم نیست و به سلامت عقل گوینده آن شک میکند. “متدولوژی مبارزه طبقاتی” خیلی ساده و روشن است. کشمکش بر سر هر خواسته ای از سوی هر کسی در این زمانه ما که سرمایه داری بر همه شئونات زندگی در سراسر کره زمین مسلط شده است مبارزه علیه نظام طبقاتی سرمایه داری است.