اول ماه مه، از دلهره تا رهایی-یاشار سهندی
۲۵ فروردین ۱۴۰۳ روز التهاب و خیابانها در قرق نیروهای گنده لات سرکوبگر جمهوری اسلامی است. به فرمان رهبر درمانده شان آمده اند که خاکریز حجاب را پس بگیرند! خاکریزی که با هزینه سنگین، با ریخته شدن خون بسیاری بر آسفالت خیابان به دست زنان فتح شده است. گسیل نیروهای ضد شورش به خیابانها و میادین اصلی شهر خود نشان از شکست حکومت است. تا چند روز میتواند این نیروها را در خیابان نگه دارد وقتی که زنان و کل جامعه بر سر حجاب قصد کوتاه آمدن ندارد؟
شب به نیمه نرسیده که خبر حمله پهپادی و موشکی جمهوری اسلامی، اصطراب شروع یک جنگ دیگر را بر دلها می افکند. اما این اصطراب و دلهره تنها تا ظهر روز یکشنبه ۲۶ فروردین دوام می آورد. بعد از مشخص شدن اینکه حمله موشکی و پهپادی هیچ ثمری نداشته است جز برانگیختن نفرت جهانی و محکومیت این اقدام و نیز اینکه در بحبوحه رجزخوانی سرداران قاتل سپاه که فراتر از حد انتظار اسراییل تنبیه شده است(!) معلمان بازنشسته تجمعی اعتراضی وسیعی را در تهران شکل دادند، بازنشستگان تامین اجتماعی بر سر قرار خود در یکشنبه های اعتراضی در برخی شهرها در کف خیابان بودند، و نیز بازنشستگان فولاد. راهپیمایی اعتراضی با تراکتور کشاورزان در اصفهان، مالباختگان در تهران و قزوین دلهره و اصطراب بیشتری بر دل حکومت اسلامی نشاند.
جنگ دیگر برای جمهوری اسلامی نعمت نیست بلکه عذاب است. بخصوص اینکه نشان داد که هیاهوی کاذب جمهوری اسلامی در همه سالهای گذشته بر “توان موشکی و پهپادی” پوچ بوده و ثمری نداشته جز اینکه برای یک عملیات چند ساعته میلیونها دلار سوخت شد و میلیاردها دلار صرف ساخت این تسلیحات و نگهداری آنها در شهرکهای زیر زمینی، که میتوانست خرج رفاه مردم شود، چگونه تحت حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه تلف میگردد. بعد از موشک پرانی بامداد ۲۶ فروردین چیزی که تغییر یافته این است که جمهوری اسلامی مفلوک تر از همیشه دم دست مردم است. کسی در این میان اگر تنبیه شده باشد خود جمهوری اسلامی سرمایه است که میخواست با ایجاد فضای جنگی و در نتیجه ایجاد رعب و هراس از یک جنگ تمام عیار، انقلاب زن زندگی ازادی را به عقب براند اما خود به موضعی ضعیفتر رانده شده است.
ظاهرا همه چشم ها به اسراییل دوخته شده که چه عکس العملی نشان خواهد داد، اما این یک بُعد ماجرا است. اگر روزی شلیک یک گلوله به مثابه شروع یک جنگ برای جمهوری “مائده الهی” محسوب می شد، اکنون تا آنجا که هدف پایگاههای نظامی حکومت باشد موجبات خشنودی مردم را فراهم می آورد. جنگ میان دو قطب ارتجاعی و فاشیستی سرمایه در سال ۵۹ هدفش سرکوب یک انقلاب بود، اکنون جنگ میان دو حکومت آپارتاید جنسی و قومی، در بطن انقلابی دیگر میتواند فرصتی فراهم کند که مردم در ایران یورش قوی تری به جمهوری اسلامی ببرند. براین اساس اینکه مردم چه خواهند کرد بُعد بسیار مهمتر ماجرا است. اعتراضهای روز شنبه و مقاومت زنان و جامعه در مقابل بازگرداندن حجاب، و نگاه پر از بغض و کینه مردمی که به نیروهای سرکوبگر ذل میزنند و احساس تنهایی و ترس و شرمندگی این نیروها وقتی که جرات ندارند حتی به اندازه چند متر از همدیگر دور شوند گوشه ای از آنچه که در اعماق جامعه میگذرد است.
به اول ماه مه کمتر از دو هفته باقی مانده است. روزهای مهمی در پیش است. تحولات ۲۵ و ۲۶ فروردین خواست نه به جنگ دولتهای فاشیست و مطالبات نه به حجاب، نه به اعدام، رفاه و شادی و در یک کلام زندگی انسانی حق مسلم همه است را بیشتر از همیشه تبدیل به موضوع اصلی جامعه کرده است. مطالباتی که در روز اول مه پر رنگتر از همیشه باید مطرح شود. در این روز باید جامعه را متوجه کرد تنها طبقه ای که در برآورده شدن این خواستها سود میبرد و رهایی خود را در رهایی جامعه میداند، طبقه کارگر است.
“ایران آباد و آزاد ” به معتبر شدن پاسپورت ایرانی، و هجوم سرمایه گذاران خارجی، گسترش صنایع نظامی، واقعی شدن قیمت دلار، و حاکمیت بازار آزاد و… ممکن نیست. چنین ایرانی برای کارگر چیزی جز تداوم مصیت حاکم کنونی و برای اینکه تسلیم این وضعیت شود نیست. در چنین ایرانی بخشهای دیگر جامعه هم باید سرکوب شوند؛ برابری زنان به حجاب اختیاری تنزل داده میشود، آزادی سیاسی با اما و اگرهای فراوان همراه میگردد و از جمله تشکلات سیاسی و صنفی سرکوب میشوند و نیاز به سازمانهای امنیتی مخوف که تضمین کننده چنین شرایطی است توسعه می یابند؛ و جنگ میان دول سرمایه داری یکی از شنیع ترین راهها برای حفظ و تقویت نکبت سرمایه داری است.
“ایران آباد و آزاد” تنها وقتی ممکن است که بخش وسیعی از مردم مجبور نباشند برای سیر کردن شکم خود تن به استثمار بدهند و به همین نسبت مردمانی که ساکن این محدوده سیاسی هستند، بی هیچ اما و اگری بتوانند حرف شان را بزنند، تبعیض در هر شکلی از میان رفته باشد و ضرورت جنگ از میان رفته باشد. به عبارت روشنتر از بین رفتن دلهره و اصطراب که “تصمیم سازان” حاکم به چه تصمیمی میرسند، تنها از طبقه کارگر، ” نه بخاطرمعرفتش” بلکه بخاطر موقعیت اجتماعی اش ساخته است.