و بار دیگر، دشمن ما همین جاست!- یاشار سهندی
یکی از شعارهای رایج در تجمعات اعتراضی (کارگران، بازنشستگان، معلمان، مالباختگان، کشاورزان و هر بخشی از جامعه که بهر دلیلی اعتراض داشت) تا قبل از شهریور ۱۴۰۱ ـ پیش از شکل گیری انقلاب جاری ـ شعار ” دشمن ما همین جاست، دروغ میگن امریکاست” بود. شعاری برخاسته از متن مبارزه مردمی که بدرست متوجه شدند منشا مشکلات شان در حکومت سفاک اسلامی است که بر تمام شئونات زندگی دست انداخته و بی محابا دستش به هر چه میرسد غارت میکند، و پشت سر خود جز نکبت و مصیبت چیزی باقی نمی گذارد.
شعار “دشمن ما همین جاست دروغ میگن امریکاست” دیگر شنیده نمی شود، چون این شعار بیشتر جنبه افشاگرانه داشت و خطابش به جامعه بود که دشمن واقعی را نشان داده باشند و تاکید کنند که با چه حکومت سفاکی روبرو هستند و از بخشهای دیگر جامعه حمایت می طلبیدند. حال که مردم به شکل توده ای در سراسر ایران در میدان هستند دیگر لزومی هم به تکرار این شعار نمی باشد چرا که اساسا برای سرنگونی دشمنی که همین جاست عزم خود را جزم کرده اند.
اما درب برای برخی بر پاشنه ای دیگر میچرخد؛ “مبارزه ضد امپریالیستی!”. با شکل گرفتن انقلاب جاری، رادار “ضد امپریالیستی” برخی از چپ نماها به شدت فعال شده، ( امپریالیسم نه عنوان یک مرحله سرمایه داری آن چنان که لنین تشریحش کرده، بلکه به عنوان سیاست خارجی یک دولت جهانخوار)؛ هر چند در مسئله جنگ اوکراین جلوه هایی از آن دیده شد. ایشان بیش از آنکه حواسشان به مبارزه توده مردم علیه منشا مصیبت حاکم باشد، متوجه امپریالیسم و “پروژه های رژیم چنجی” آن است.
روزی نیست اگر دو خط چیزی می نویسند، یک خط و نیم آن هشدار برای “هشیار بودن” از حیله ها و ترفندهای “کارشناسان درجه چندم سیا” نباشد. در هراس از این که مبادا این بار هم انقلاب “ملی خور” شود! اگر یک ساعت برنامه تلویزیونی دارند بیش از سه ربع آن تاکید بر هشیار بودن از نقشه های امپریالیسم به سرکردگی امریکا است که گوادلوپ دیگری، خمینی دیگری شکل نگیرد. ایشان متوجه نیستند یا اصلا نمی فهمند که اگر روزی در چهار دهه پیش “دول غرب و امریکا پشت شاه را خالی کردند” اساسا بخاطر این بود که دیگر دیکتاتوری شاهانه نمی توانست جلو انقلاب را بگیرد. عقل شان را از دست نداده بودند که رژیمی که ۲۷ سال خشت به خشت آنرا چیده بودند را متلاشی کنند. آن رژیم متلاشی شده بود و با انقلاب مردم نه تنها رژیم بلکه سیادت بورژوازی زیر سوال شدیدی رفته بود. ضد انقلاب اسلامی نه محصول “خدعه خمینی” بلکه نتیجه عدم توان سرکوبگری دیکتاتوری سلطنتی بود که ایران را “جزیره ثبات” سرمایه ساخته بود. به این دلیل که آن حکومت به انتهای خودش رسیده بود.
اما امروز شاهدیم با وجود شکل گرفتن اعتراضات سراسری که تمام مفسرین فارسی زبان بورژوازی مجبور شده اند اذعان کنند که با انقلاب روبرو هستند. دول اروپایی و امریکا با وجود “بیانیه های شدید اللحن” و تصویب”تحریم های حقوق بشری” این یا آن شخصیت های جمهوری اسلامی اما هنوز می گویند مسیر دیپلماسی باز است! سفارتهای خانه های جمهوری اسلامی را نمی بندند . چون از انقلاب زن، زندگی، آزادی نگرانند.
کارشناسان و اندیشه های برجسته بورژوازی، مشاورین مار خورده و افعی شده سرمایه داری، بهتر از هر کسی آگاهند سرنگونی حکومت اسلامی تنها جابجایی این شخصیت با آن شخصیت بورژوایی نیست. شخصیتهای اپوزیسیون راست در عجبند چرا در مسئله جنگ اوکراین شخص پوتین و اولیگارش های روس مستقیما و به شدت تحریم شدند اما خامنه ای یا سپاه پاسداران مصون می مانند. اگر برای شخصیتهای اپوزیسیون راست این یک معما است، برای آن دولتها مسئله روشن است. در روسیه مسئله سرنگونی و انقلاب مطرح نیست، نهایت این است که پوتین جایش به یک “مخالف سرسخت پوتین” میدهد و از نظر منافع دولت غربی بهتر است این اتفاق در روسیه صورت گیرد. اما درایران مسئله سقوط حکومت اسلامی با نیروی انقلابی است که توده های مردم به شکل وسیع در آن دخالت دارند. مسئله این است با جنبش های مطالباتی و اجتماعی وسیع و قوی روبرو هستند که در بطن جامعه ایران در مبارزه با حکومت اسلامی شکل گرفتند و در مبارزه کنونی به شدت فعال هستند.
از سوی دیگر، دول غرب در ناصیه هیچیک از شخصیتها و تشکلات اپوزیسیون راست (که هر کدام سنگ خود را به سینه میرنند و مدام بالا و پایین میپرند و داد میزنند “من را انتخاب کن!”،” من اونی هستم که در پی اش هستی!”، “من میتوانم مردم را خفه کنم!”) این را نمی بیند که بتوانند چون حکومت اسلامی انقلاب را سرکوب کنند و در عین حال ثباتی در منطقه ایجاد کنند. نگرانی آنها از انقلابی است که به معنای واقعی زیرو رو کننده است. در اینجا تنها با سقوط ساده یک حکومت طرف نیستند، بلکه تمام روابط و نظم نیم بندی که در جهان سرمایه داری کنونی حاکم است بهم خواهد ریخت. مذهب بعد از انقلاب کبیر فرانسه نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا دوباره زیر ضرب شدید قرار خواهد گرفت. این انقلاب در کوتاه مدت تمام دولتهای منطقه را دچار پریشانی خواهد کرد، چون تمامی شان داعیه حکومت اسلامی را دارند. چون در انقلاب جاری همه آزادی و برابری مطرح است. چون بار دیگر مسئله “اداره شورایی” مطرح است. بنابراین بر خلاف چپی که مدام شیپور هشدارش فعال است، “امپریالیستها” اگر چه دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند اما در برابر انقلاب تا وقتی آلترناتیو ضد انقلابی بهتری از حکومت اسلامی نیابند، زیر بال حکومت اسلامی را خواهند گرفت.
برای ختم کلام، بخشی از آخرین بیانیه ” کانون مدافعان حقوق کارگر” در اینجا یادآور میشوم. چرا که حداقل ایشان مسئله را تا حدی فهمیدند. ایشان به بخشی از “چپ” هشدار میدهند که هشیار باشند و اینقدر از خطر “امپریالیسم به سرکردگی امریکا” نگویند چون داستان چیزی دیگری است:
“به نظرما چپ باید هشیارانه به این امر مهم توجه کند که امروز مساله اساسی برای مردم ایران ، مردم منطقه و حتی مردم دنیا مساله آزادیهای انسانی است، رفع فقر، مبارزه با فسادهای اقتصادی ، حق زندگی شرافتمندانه ، برابری و آزادیهای زنان و کل آزادیهایی است که بشر نیاز دارد. امروز مساله اساسی این است و طبیعتا برای مردم خاورمیانه و سایر کشورها بزرگترین دشمن همین بنیادگرایی ( شما بخوانید جنبش اسلامی) است و در واقع بنیادگرایی نماینده سرمایه داری در منطقه است. …، بخصوص در خود کشور ما که زنان در صف اول مبارزات هستند حذف بنیادگرایی قطعا دستاوردهایی دارد. این دستاوردها می تواند جامعه بشری را یک مرحله جلو ببرد…”
باید تاکیدکرد، شکست جنبش اسلامی به واسطه انقلاب، “جامعه بشری” را نه یک مرحله بلکه صدها گام به جلو میبرد. در ایران با وجود جنبش قوی کمونیسم کارگری، بار دیگر برای کل دنیا آلترناتیو کمونیستی مطرح خواهد شد و این بار بسیار پر رنگتر از گذشته.